دهانهپوشبندhatch bar 1, hatch clamping beamواژههای مصوب فرهنگستانبستی متشکل از الوارهای چوبی یا تسمههای فلزی که بر روی دهانهپوش نصب و گاه پیچ میشود تا از باز شدن و جابهجایی دهانهپوش براثر باد و دیگر عوامل طبیعی جلوگیری شود
زهوار دهانهپوشhatch batten, battening bar, hatch bar 2, battening ironواژههای مصوب فرهنگستانتسمهای فلزی که از آن برای محکم کردن دهانهپوش استفاده میکنند
قانون کوری ـ وایسCurie-Weiss lawواژههای مصوب فرهنگستان[ژئوفیزیک] قانونی که بیان میکند در دماهای بالاتر از دمای کوری، پذیرفتاری مغناطیسی مادة پارامغناطیسی با دمای مطلقِ بین دمای ماده و دمای کوری تناسب معکوس دارد [فیزیک] قانونی که میگوید پذیرفتاری مغناطیسی مواد پارامغناطیسی با اختلاف دمای جسم و دمای کوری نسبت عکس دارد
پردیس حیاتوحش،پارک حیاتوحشwildlife parkواژههای مصوب فرهنگستانپردیسی که منطقهای است محصور و در آن حیوانات وحشی، بیرون از قفس، در محیطی شبیه به زیستگاه طبیعی خود، در آزادی نسبی زندگی میکنند
مقاعدلغتنامه دهخدامقاعد. [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) حافظ و نگهبان . || از وحش و طیر آنچه از پس پشت درآید. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || نشیننده با کسی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مُقاعَدة شود.
دیهقانلغتنامه دهخدادیهقان . (اِ) دهقان . دیهگان : به از صناع عالم دیهقان است که وحش و طیر را راحت رسان است جهان را خرمی از دیهقان است از او گه زرع و گاهی بوستان است . (از سعادت نامه منسوب به ناصرخسرو).رجوع به دهقان شود.
دردآشاملغتنامه دهخدادردآشام . [ دُ ] (نف مرکب ) دردآشامنده . آشامنده ٔ درد. آنکه جام شرابی را تهی می کند و تا ته آن می آشامد. (ناظم الاطباء). توسعاً شرابخوار : می با جوانان خوردنم خاطر تمنا می کندتا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را. سعدی
ناطحلغتنامه دهخداناطح . [ طِ ] (ع اِ) هرچه پیش آید از مرغ و وحش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هرچه پیش آید شخصی را از مرغ و وحش . (ناظم الاطباء). مقابل قعید. آنچه از وحش و طیر که از پیش روی تو درآید. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مایستقبلک من امامک من الطیر و الظباء و الوحش و غیرها مما یزجر.
جانورفرهنگ فارسی عمید۱. موجود زنده که قادر بر حرکت ارادی باشد؛ جاندار؛ ذیروح: ◻︎ جانور از نطفه میکند، شکر از نِی / برگِ تر از چوبِ خشک و چشمه ز خارا (سعدی۲: ۳۰۳).۲. کِرم روده.۳. حشره، بهویژه حشرۀ موذی و گزنده.۴. حیوان: ◻︎ نمانَد جانور از وحش و طیر و ماهی و مور / که بر فلک نشد از بیمرادی افغانش (سعد
وحشلغتنامه دهخداوحش . [ وَ] (ع مص ) جامه از خود انداختن در گریختن به خوف لاحق شدن دشمن . (منتهی الارب ). جامه ٔ خود را دور انداختن در گریختن از ترس دشمن . (ناظم الاطباء). || (ص ) گرسنه : بات وحشاً؛ گرسنه شب گذاشت . و بتنا اوحاشاً؛ ای جیاعاً. || جانور دشتی . وحشی یکی آن . ج ، وحوش . وُحشان .
پیروحشلغتنامه دهخداپیروحش . [ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه حمام بخش جنت آباد شهرستان مشهد. واقع در 36هزارگزی شمال باختری صالح آباد. سر راه مالرو عمومی پل خاتون . کوهستانی ، معتدل . دارای 165 تن سکنه . آب آن از چشمه .محصول آنج
خر وحشلغتنامه دهخداخر وحش . [ خ َ رِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خر وحشی . عِلْج . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به «خر وحشی » شود : خر وحش اگر بگسلاند کمندچو در ریگ ماند شود پای بند.سعدی (بوستان ).
حافر حمارالوحشلغتنامه دهخداحافر حمارالوحش . [ ف ِ رُ ح ِ رِل ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) سم خرگور است ، چون بسوزانند و بیاشامند صرع را نافع بود و چون با زیت بیامیزند و بر خنازیر طلا کنند تحلیل کند و داءالثعلب را نافع بود. (اختیارات بدیعی ).
خواب موحشلغتنامه دهخداخواب موحش . [ خوا / خا ب ِ ح ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب ترس آور. خواب دهشتناک . خواب وحشت افزای . رویای مخوف . (یادداشت مؤ لف ).
ریةالحمارالوحشلغتنامه دهخداریةالحمارالوحش . [ ی َ تُل ْ ح ِ رِل ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) شش گورخر، چون خشک کنند و بکوبند و بیاشامند نافعبود ضیق النفس را و سرفه را. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).