وربةلغتنامه دهخداوربة. [ وَ ب َ ] (ع اِ) کون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اِست . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ورب شود.
گوربهلغتنامه دهخداگوربه . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهات صحنه ٔ کردستان . (ازجغرافیای غرب تألیف د مرگان ترجمه ٔ کاظم ودیعی ).
گوربه گورفرهنگ فارسی عمید۱. مردهای که او را از گور درآورند و در جای دیگر دفن کنند.۲. [عامیانه، مجاز] نفرینی دربارۀ مرده؛ گوربهگورشده.
کونلغتنامه دهخداکون . (اِ) سرین و جفته و نشستنگاه باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرین . نشستنگاه . مقعد. در پزشکی ، نشیمنگاه و در حقیقت ناحیه ٔ سرینی است ومخرج در فرورفتگی منطقه ٔ عضلات سرینی چپ و راست قراردارد. (فرهنگ فارسی معین ). وجعاء. وَرب . وَربة. مِنثَجة. وَبّاعة. وَبّاغة.
شوربةلغتنامه دهخداشوربة. [ ش َ رَ ب َ ] (معرب ، اِ مرکب ) حساء. معرب است . (از نشوءاللغة ص 96). خورشی آبدار که با برنج و عدس یا سبزی با گوشت یا بی گوشت طبخ شود و معرب است . (از المنجد).