ورتاجلغتنامه دهخداورتاج . [ وَ ] (اِ) آتش پرست و آفتاب پرست باشد و بعضی گویند گلی است سرخ رنگ چون آفتاب به سمت الرأس رسد بشکفدو آن را خبازی و نان کلاغ گویند و بعضی دیگر گویند گیاهی است که پیوسته در آب میباشد و به هر طرف از اطراف گردد برگهای آن هم میگردد و گل نیلوفر را نیز گفته اند و گلی هم هس
پورتگیزلغتنامه دهخداپورتگیز. [ پ ُ ت ُ ] (اِخ ) پورتگیس . کشور پرتقال . رجوع به پرتقال و رجوع به پرتگیس شود.
گورتزلغتنامه دهخداگورتز. [ گُرْ ] (اِخ ) ژرژ هانری (1668 - 1719م .). وزیر شارل دوازدهم که در فرانکونی متولد شد.
ورتجلغتنامه دهخداورتج . [ وَ ت ِ ] (اِ) ورتیج . (فرهنگ فارسی معین ) : دل ز عشقت سحر مطلق میکندهمچو ورتج حق یلقلق میکند. انوری (از فرهنگ فارسی معین از صحاح الفرس ).رجوع به ورتیج شود.
ورتیجلغتنامه دهخداورتیج . [ وَ ] (اِ) وردیج . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). طائری است که آن را سلوی و سمانی گویند. (برهان ). سمانی . (دهار). کرک . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). بلدرچین . (برهان ) (ناظم الاطباء). بدبده . سلوی . (برهان ) (صراح ) (مجمل اللغة). مرغی است شبیه ت
درتاجلغتنامه دهخدادرتاج . [ دَ ] (اِ) گیاهی است عاشق آفتاب زیرا که به هر طرف که آفتاب گردد او نیز گردد و آنرادر عراق توله گویند. (برهان ) (از آنندراج ) (اوبهی ).گیاه آفتابگردان . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف ورتاج است . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به ورتاج شود.
پنیرکفرهنگ فارسی عمیدگیاهی با برگهای پَهن و چینخورده که همیشه رو به آفتاب دارد و با گردش آفتاب میگردد؛ نان کلاغ؛ ورتاج.
بلدرچینلغتنامه دهخدابلدرچین . [ ب َ دَ / ب ِ دِ ] (ترکی ، اِ) پرنده ایست وحشی و حلال گوشت . اغبس . بدبده . بودنه . سلوی . سمانات . سمانه . سمانی . قتیل الرعد. کرک . ورتاج . ورتیج . ولج . ولچ . و رجوع به کَرک در ردیف خود شود.
پنیرکلغتنامه دهخداپنیرک . [ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که در مناطق معتدله روید با گلی سرخ و روشن و در طب بکار است . و شبیه به خطمی با برگهای خرد و همیشه میل به جانب آفتاب دارد و با گردش آفتاب بگردد. در فرهنگ اسدی خطی آقای نخجوانی آمده است : پنیرک گیاهی است ستبر و برگ او گرد هر جا که قرص خور