وردوکلغتنامه دهخداوردوک . [ وَ ](اِ) جهاز عروس . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). وردک . رجوع به وردک شود. || خانه را گویند که از چوب و علف پوشیده باشند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه از کاه و نی راست کنند و به هندی چهپر گویند. (غیاث اللغات از برهان از رشیدی ).
وردوقلغتنامه دهخداوردوق . [ وَ دَ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد، در 21500گزی شمال خاوری آغ کند و 7000 گزی شوسه ٔ هروآباد به میانه ، دارای 333 تن سکنه . (ا
وردکلغتنامه دهخداوردک . [ وَ دَ ] (اِ) جهاز عروس یعنی اسبابی که بااو به خانه ٔ شوهر برند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). جهیزیه . (مؤید الفضلا) (شرفنامه ٔ منیری ). آنچه عروس به خانه ٔ داماد میبرد. (فرهنگ فارسی معین ).
وردوکهلغتنامه دهخداوردوکه . [ وَ ک َ / ک ِ ] (اِ) خانه ٔ علفی . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به وردوک شود.
محردلغتنامه دهخدامحرد. [ م ُ ح َرْرَ ] (ع ص ) وردوک خمانیده مانند طاق و کازه که در آن حرادی قصب باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خانه ٔ خرپشته . (مهذب الاسماء). || کژ و خمانیده از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
محردلغتنامه دهخدامحرد. [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) گوشه نشین . کناره گزین . (از اقرب الموارد). || کج کننده ٔچیزی و خماننده ٔ آن به هیئت طاق . || دسته ٔ نی بر دیوار حظیره بندنده برای زینت . || پناه گیرنده به وردوک خمیده ٔ کژ. (از منتهی الارب ).
تحریدلغتنامه دهخداتحرید. [ ت َ ] (ع مص ) بازداشتن . || تحرید حبل ؛ تافتن رسن تا گرد شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). || تحرید چیزی ؛ کژ کردن و خمانیدن آن به هیئت طاق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). کژ کردن . (تاج المصادر
وردوکهلغتنامه دهخداوردوکه . [ وَ ک َ / ک ِ ] (اِ) خانه ٔ علفی . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به وردوک شود.