ورشکستهلغتنامه دهخداورشکسته . [ وَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که هرچه داشته از دست رفته است . (آنندراج ). مفلس . نادار. پریشان .
ورشکستهفرهنگ فارسی عمیدبازرگانی که بهواسطۀ خبط و اشتباه در تجارت زیان دیده و نتواند وامهای خود را بپردازد؛ ورشکست.
ورشکستهفرهنگ فارسی معین(وَ شِ کَ تِ)(ص مف .)=ورشکست . ورشکستن : کسی که سرمایه و مال خود را از دست داده .
ورشکستگیلغتنامه دهخداورشکستگی . [ وَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) افلاس . پریشانی و ناداری . (ناظم الاطباء).
بانکروتیهلغتنامه دهخدابانکروتیه . [ ک ِ ی ِ ] (فرانسوی ، ص ) ورشکست . (لغات مصوبه فرهنگستان ). آن بازرگان که ورشکست شده باشد. ورشکسته . و رجوع به ورشکسته شود.