رفانلغتنامه دهخدارفان . [ رَ ] (اِ) زعفران و کرکم . (ناظم الاطباء). زعفران . (از شعوری ج 2 ورق 20). || شفیع و میانجی . (ناظم الاطباء). در نسخه ٔ وفایی به تشدید «فاء» به معنی شافع و میانجی آمده است . (از شعوری ج <span class="h
شفاعت کنندهلغتنامه دهخداشفاعت کننده . [ ش َ ع َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) شافع. خواهشگر. شفاعت کن . درخواستگر. (یادداشت مؤلف ). ورفان و شفیع و درخواست کننده . (از ناظم الاطباء).
یزش خوانلغتنامه دهخدایزش خوان . [ ی َ زِ خوا / خا ] (نف مرکب ) یزیش خوان . ورفان و شفیع و شفاعت کننده و پیشوای بزرگ مغان . (ناظم الاطباء). موبدی که دعا و نماز او خواند در آتشگاه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یزش و یزشن شود.