ورقةلغتنامه دهخداورقة. [ وَ ق َ ] (ع اِ) عیب . (منتهی الارب ). عیب در کمان . (از اقرب الموارد). || محل بیرون شدن شاخه ٔ درخت هنگامی که پنهان است . (از اقرب الموارد).
ورقةلغتنامه دهخداورقة. [ وُ ق َ ] (ع اِمص ) خاکسترگونی . (منتهی الارب ). رنگ سیاهی در تیرگی و از اینرو به خاکستر اورق گویند و به گرگ ورقاء. (از اقرب الموارد).
ورقةلغتنامه دهخداورقة. [ وَ رَ ق َ ] (ع اِ) یکی ورق . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یک برگ . یک ورق کاغذ و کتاب و مکتوبه . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، ورقات . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).- ورقه ٔ سلیمانیه ؛ ورقه ای که بر دو روی آن بیست سطر نوشته باشند بر هر روی
ورقةلغتنامه دهخداورقة. [ وَ رَ ق َ] (اِخ ) ابن نوفل بن اسدبن عبدالعزی پسر عم ام المؤمنین خدیجه (رض ). وی از طایفه ٔ قریش و از حکیمان دوره ٔ جاهلیت است . پیش از اسلام از بتها کناره گرفت و از خوردن ذبائحی که بخاطر بت ها ذبح میشدند امتناع ورزید و کتابهای ادیان مختلف را قرائت کرد. ورقةبن نوفل زب
ورقةلغتنامه دهخداورقة. [ وَ رِ ق َ ] (ع ص ) شجرة ورقة؛ درخت بسیاربرگ . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || زن فرومایه . (منتهی الارب ).
ام ورقةلغتنامه دهخداام ورقة. [ اُم ْ م ِ وَ رِ ق َ ] (اِخ ) دختر عبداﷲبن حارث بن عویمربن نوفل انصاری . از زنان صحابی بودو در زمان عمر (خلیفه ٔ دوم ) غلام و کنیزک او را کشتند. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 289 شود.
laminateدیکشنری انگلیسی به فارسیورقه ورقه، ورقه ورقه شدن، ورقه ورقه کردن، متورق کردن، رویهم قرار دادن، طبقه طبقه کردن
laminatesدیکشنری انگلیسی به فارسیورقه ورقه، ورقه ورقه شدن، ورقه ورقه کردن، متورق کردن، رویهم قرار دادن، طبقه طبقه کردن
لورقةلغتنامه دهخدالورقة. [ رَ ق َ ] (اِخ ) لُرقه . شهری به اندلس (اسپانیا) از اعمال تدمیر و آن را حصنی و معقلی محکم باشد. (از معجم البلدان ). شهری در جنوب شرقی مرُسیة. (نفح الطیب ).
منورقةلغتنامه دهخدامنورقة. [ م َ رَ ق َ ] (اِخ ) جزیره ای است آبادان در مشرق اندلس و نزدیک میورقة... (از معجم البلدان ): ثم یوم الاحد بعده قابلنا جزیرة منورقة . (ابن جبیر) (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مانورقه شود.
مورقةلغتنامه دهخدامورقة. [ م َ رَ ق َ ] (ع ص ) سبب افزونی وسرسبزی . (منتهی الارب ). هرآنچه سبب افزونی و سرسبزی باشد. گویند: التجارة مورقة للمال . (ناظم الاطباء).