ورمالیدنلغتنامه دهخداورمالیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) دامن بر میان زدن و پاچه ٔ ازار و آستین جامه را بالا کردن . (برهان ) (ناظم الاطباء). || کنایه از گریختن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرار کردن . (ناظم الاطباء). چه ، دامن را بر میان زدن ، دویدن را آسان کند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
ورمالیدنفرهنگ فارسی معین(وَ دَ) (مص ل .) 1 - دامن به کمر زدن ، آستین بالا زدن . 2 - کنایه از: گریختن و فرار کردن .
ورمال زدنلغتنامه دهخداورمال زدن . [ وَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گریختن باشد از ترس جان . (برهان ) (آنندراج ). ورمال کردن . ورمالیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
وارونه کردنلغتنامه دهخداوارونه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وارون کردن . سرنگون کردن . (ناظم الاطباء). باژگون کردن . ورمالیدن . معکوس کردن . (از یادداشتهای مؤلف ). زیر و بالا کردن . دگرگون کردن . منقلب ساختن .
ثنیلغتنامه دهخداثنی . [ ث َ ن ْی ْ ] (ع مص ) بازداشتن از حاجت . || واگردانیدن . || دوم شدن دیگری را. || دو تا کردن . ورمالیدن . || دوتا شدن . || کاری که دوباره کرده شود. || دوبار شیار کردن زمین را. || سه ساله شدن چهارپای . || عقال بستن شتر را.
برمالیدنلغتنامه دهخدابرمالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بالا کردن آستین و پاچه ٔ تنبان . (برهان ). بالا زدن آستین و پاچه ٔ تنبان از جهت ساختن کاری . (آنندراج ). بالا کردن آستین و بالا کردن پایچه ٔ تنبان برای شتاب رفتن . (غیاث ). برزدن . لوله کردن و نوردیدن سر آستین بسوی شانه :</spa
بالا زدنلغتنامه دهخدابالا زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن . برگرفتن . بالا گرفتن . || ورمالیدن ، چنانکه آستین یا دامن و غیره را. برزدن .- بالا زدن آب ؛ ارتفاع گرفتن آب . برآمدن آب چنانکه در رودخانه و چاه و غیر آن . مَدّ آب . بالا آمدن آب . || فوران کردن و جستن