دوستاخلغتنامه دهخدادوستاخ . (ترکی ، اِ) دوستاق . زندان . محبس . بند. سجن . دوستاق خانه .زندانخانه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاق شود.
اوستاخلغتنامه دهخدااوستاخ . (ص ) گستاخ . (آنندراج ). || (حامص ) شوخی و بی شرمی و بی ادبی و گستاخی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). جسارت . (برهان ) : روی صحرا هست هموار و فراخ هر قدم دامی است کم ران اوستاخ . مولوی .|| دلیر شدن و
اوستاخفرهنگ فارسی عمیدگستاخ؛ دلیر؛ بیپروا؛ بیترس: ◻︎ روی صحرا هست هموار و فراخ / هر قدم دامیست کم ران اوستاخ (مولوی: ۳۴۶).