وسهلغتنامه دهخداوسه . [ وَ س َ / س ِ ] (اِ) چماق . عصا. (ناظم الاطباء). چوب دست . چوب دستی . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا) : به وسه سر بکوب حاسد رامن بگویم اگر تو را وسه نیست . سوزنی .</p
وسهفرهنگ فارسی عمیدعصا؛ چوبدستی: ◻︎ به وسه سر بکوب حاسد را / من بکوبم اگر تو را وسه نیست (سوزنی: لغتنامه: وسه).
بُنپوشۀ بیرونیexterior base-coatواژههای مصوب فرهنگستانبُنپوشهای تکلایه که بر سطح خارجی محصولات فلزی برای افزایش مقاومت به خوردگی نشانده میشود
گوشه گوشهلغتنامه دهخداگوشه گوشه . [ ش َ / ش ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) دارای گوشه که محدود به زوایاو مثلثها است . || (ق مرکب ) از این گوشه به آن گوشه و از این طرف به آن طرف . (ناظم الاطباء).
پوسه پوسه شدنلغتنامه دهخداپوسه پوسه شدن . [ س َ س َ / س ِ س ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) با ورقه های خرد جدا شدن . به ورقه های بسیار باریک جدا شدن . رجوع به پوسته پوسته شدن شود.
پوسهلغتنامه دهخداپوسه . [ س َ/ س ِ ] (اِ) ریسمانی را گویند که بوقت رشتن بر دوک پیچند. (برهان قاطع). || مخفف پوسته . پوستکی بس نازک جدا شده ٔ از چیزی . صفیحه . ورقه . پشیزه . پوسه پوسه ؛ پشیزه پشیزه ، ورقه ورقه . پوسه پوسه شدن ؛ ورقه ورقه شدن . چنانکه طلق و زر
stereophotographyدیکشنری انگلیسی به فارسیاستریو فتو توگرافی، سینمای غیر متحرک، عکس برداری برجسته نما وسه بعدی
نُت دونقطهdouble dotted noteواژههای مصوب فرهنگستاننُتی که در سمت راست آن دو نقطه میگذارند و ارزش زمانی آن یکوسهچهارم برابر حالت بدون نقطۀ آن است
فیالفرهنگ فارسی عمیداول؛ آغاز؛ ابتدا: ◻︎ بر این داستان کش بگفت از فیال / اَبَر سیصدوسیوسه بود سال (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۳).
شوریلغتنامه دهخداشوری . [ را ] (اِخ ) یا «حمعسق ». سوره ٔ چهل ودومین از قرآن ، مکی ، و آن پنجاه وسه آیت است ، پس از سوره ٔ فصلت و پیش از سوره ٔ زخرف است . (یادداشت مؤلف ).
بیست و دولغتنامه دهخدابیست و دو. [ ت ُ دُ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد اصلی مرکب . شماره ٔ بیست به اضافه ٔ دو. عددبعد از بیست ویک و قبل از بیست وسه . اثنان و عشرون .
دبوسهلغتنامه دهخدادبوسه . [ دَ س َ ] (اِخ ) شهر کوچکی است میان بخارا وسمرقند و دبوسی نسبت بدانجاست و عده ای از علما بدین شهر منسوبند. رجوع به دبوس و دبوسی و دبوسیه شود.
دبوسهلغتنامه دهخدادبوسه . [ دَ س َ / س ِ ] (اِ) خانه ٔ زیر کشتی یا پس کشتی یاانبار کشتی . خانه ٔ پس کشتی . (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر). دبوس . (ناظم الاطباء). خانه ٔ کشتی . (برهان ). نام منزلی از جهاز کشتی در زیر عرشه که زن ناخدا وحرم اهل جهاز در آن نشینند
راقم پروسهلغتنامه دهخداراقم پروسه . [ ق ِ م ِ پ ِ ] (اِخ ) ابراهیم از شعرای عثمانی و از اهالی بروسه بود که سمت امامت جامع علی پاشا را در آن شهر داشت . درگذشت وی بسال 1163 هَ . ق . روی داده است . بیت زیر از اوست :بترخاکنده تخم عشقدن آنن هزاران گل او سینه او
دست بوسهلغتنامه دهخدادست بوسه . [ دَ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) بوسه ٔ دست . بوسه که بر دست دهند مهتری را.- دست بوسه کردن ؛ بوسیدن دست . خدمت کردن . کهتری و کرنش کردن : بلیس کرد ورا دستبوسه و شاباش نشست پیش
حروف مهموسهلغتنامه دهخداحروف مهموسه . [ ح ُ ف ِ م َ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف مهموس شود.