وشاحلغتنامه دهخداوشاح . [ وِ ] (ع اِ) شمشیر. (المنجد) (اقرب الموارد).- ذوالوشاح ؛ شمشیر عمربن خطاب رضی اﷲعنه . (ناظم الاطباء). رجوع به وشاحة شود.|| قوس . کمان . (المنجد) (اقرب الموارد).
وشاحلغتنامه دهخداوشاح . [ وَش ْ شا ] (ع ص ) موشِح . زاجل . زجال . تصنیف سرای . حراره گوی .کاری ساز. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به زاجل شود.
وشاحلغتنامه دهخداوشاح .[ وُ / وِ ] (ع اِ) اِشاح . حمیل یعنی دو رشته ٔ منظوم از مروارید و جواهر مختلف الالوان که بر یکدیگر پیچیده زنان از گردن تا زیر بغل آویزند، یا آن دوالی است پهن مرصع به جواهر رنگارنگ . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد
دولفین بطریشکل بورنئوییLagenodelphis hoseiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان با بالههای شنا و پشتی کوچک و نوکتیز
فنجانampulla, ampulla osseaواژههای مصوب فرهنگستانبرآمدگی فنجانیشکل در یکی از دو سر مجاری نیمدایرهای گوش داخلی
مقدارسنجی 2assayواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] تعیین مقدار کمی یا کیفی اجزای یک ماده [علوم دارویی] تعیین مقدار هریک از اجزای دارویی موجود در فراورده متـ . تعیین مقدار
بالگرد هجومیassault helicopterواژههای مصوب فرهنگستانبالگردی که از آن در جابهجایی نیروهای هجومی خودی برای درگیری با نیروهای دشمن و حمله به آنها یا تصرف و حفظ عوارض حساس منطقة عملیات استفاده میشود
وشاحةلغتنامه دهخداوشاحة. [ وِ ح َ ] (ع اِ) شمشیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به وشاح شود.
علی وشاحیلغتنامه دهخداعلی وشاحی . [ ع َ ی ِ وِ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی آل محفوظ وشاحی اسدی کاظمی . رجوع به علی محفوظ شود.
وشاحةلغتنامه دهخداوشاحة. [ وِ ح َ ] (ع اِ) شمشیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به وشاح شود.
ذات الوشاحلغتنامه دهخداذات الوشاح . [ تُل ْ وِ ] (اِخ ) نام زرهی رسول اکرم صلوات اﷲ علیه را. (المرصع).
ذوالقرط الوشاحلغتنامه دهخداذوالقرط الوشاح . [ ] (اِخ ) لقب سکن بن معاویةبن امیة. || نام شمشیر خالدبن ولید.
ذوالوشاحلغتنامه دهخداذوالوشاح .[ ذُل ْ وِ ] (اِخ ) لقب شمشیر عبیداﷲبن عمربن خطاب . و بقولی شمشیر از پدر وی عمر رضی اﷲ عنه بوده است .