وشانیلغتنامه دهخداوشانی . [ وَ ] (اِ) زر ده هفت ، و آن زری بوده رائج که در قدیم در ملک خراسان سکه میکرده اند. (برهان ). زری بوده در قدیم رائج وآن را ده هفت میگفتند و آن خالص نبوده مانند ده دهی ، و ده دینار آن هفت دینار بوده و سه دینار غل و غش داخل آن میکردند. شیانی . (انجمن آرا). رشیدی نویسد ص
جریان اقیانوسیocean currentواژههای مصوب فرهنگستانحرکت آب اقیانوسها به شکل یک چرخۀ منظم طبیعی یا بهصورت جریانی پیوسته در امتداد مسیری معین
گردش اقیانوسیocean circulationواژههای مصوب فرهنگستانحرکت بزرگمقیاس آب اقیانوسی که معمولاً در چرخابهای بسته رخ میدهد
وشانهلغتنامه دهخداوشانه . [ وَ ن َ / ن ِ ] (اِ) وشانی . زر ده هفت : دسترست نیست جز به خواب و خور ایراک شهر جوانی پر از زر است و وشانه . ناصرخسرو.رجوع به وشانی شود.
غویرلغتنامه دهخداغویر. [ غ ُ وَ ] (اِخ ) نام جایی است بر فرات . (از معجم البلدان ). از این است مثل : عسی الغویر ابؤساً؛ یعنی غویر بلای جانکاه گشت . در حق چیزی گویند که از آن بدی و سختی متصور گردد.(منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت از قول ابی علی وشانی آرد: کأنه قال : عسی الغویر مهلکاً؛ یعنی ش
خبوشانیلغتنامه دهخداخبوشانی . [ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب است به خبوشان که شهری است در ناحیه ٔ نیشابور. (از انساب سمعانی ).
جوشانیلغتنامه دهخداجوشانی . (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش مرکزی شهرستان مراغه . کوهستانی و معتدل است . 216 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن نخود، بادام ، غلات ، کرچک و شغل زراعت و گله داری است . این ده در دو محل قرار گرفته و بنام جوشانی بالا و جوش
کوشانیلغتنامه دهخداکوشانی . (اِخ ) نام یکی از متکلمین مجبره و او را با صالحی مناظراتی بوده و کتاب خلق الافلاک و کتاب الرؤیه از اوست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
نجم الدین خبوشانیلغتنامه دهخدانجم الدین خبوشانی . [ ن َ مُدْ دی ن ِ خ َ ] (اِخ ) محمدبن موفق بن سعید خبوشانی نیشابوری ، ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالبرکات . از علمای قرن ششم هجری است . وی در ایام نهضت صلاح الدین ایوبی سفری به مصر کرد و آنگاه که صلاح الدین هنوز جرأت نمی کرد علانیه خطبه به نام خلفای عب
صاعد خبوشانیلغتنامه دهخداصاعد خبوشانی . [ ع ِ دِ خ َ ] (اِخ ) صاحب لباب الالباب گوید: صدر اجل زین الدین صاعد خبوشانی (ره ) صدری باذل بادل ، سحاب بنان ، شهاب بیان که در خراسان لقب حاتم الزمانی بر قامت او چست آمده بود و کلیدار سلطان سکندر بوده و در آن سال که ممالک ماوراءالنهر مضبوط شد و رایات دولت شهری