وضولغتنامه دهخداوضو. [ وُ ] (از ع ، اِ) وضوء. دست نماز. شستن صورت و دستها و مسح کردن بر سر و پاها با آدابی که در شرع اسلام مقرر است : این وضو از سنگ و رو محکمتر است این وضو نَبْوَد سد اسکندر است . (نان و حلوا، منسوب به شیخ بهایی ).<br
وضوفرهنگ فارسی عمیدشستن صورت و دستها و مسح کشیدن بر سروپاها (در نزد شیعه و شستن پاها در نزد اهل سنت) پیش از نماز؛ دستنماز.
وضوفرهنگ فارسی معین(وُ) [ ع . وضوء ] (مص ل .) آبدست ؛ عمل شستن صورت و دست ها به طرز مقرر شرع پیش از نماز، دست نماز.
گودولغتنامه دهخداگودو. [ گ ُ دُ] (اِخ ) آنتوان (1605 - 1672 م .). اسقف گراس و سپس اسقف وانس و شاعر فرانسوی که در درو متولد شد.
ویدیوفرهنگ فارسی معین( یُ) [ انگ . ] (اِ.) دستگاه ضبط مغناطیسی تصویر و صدا و پخش و نمایش آن از طریق تلویزیون .
ویدئوواژهنامه آزادفرانگاره (معادل کلمه Video ) برگرفته از نگاره به معنای تصویر و اضافه شدن « فرا» به معنای بیشتر شدن و افزوده شدن در جمع « فرانگاره »
وضوءلغتنامه دهخداوضوء. [ وَ ] (ع اِ) آب دستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبی که بدان وضو کنند. (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). || (مص ) آب دست کردن . (منتهی الارب ). وضو گرفتن . (از اقرب الموارد). رجوع به وُضوء شود.
وضوءلغتنامه دهخداوضوء. [ وُ ] (ع اِ) آبدست . (منتهی الارب ). آب وضو. (ناظم الاطباء). || (مص ) عمل دست نماز گرفتن . (ناظم الاطباء). آب دست کردن (ناظم الاطباء)، و آن شستن اعضای وضو و مسح سر است ، و گاهی شستن بعض اعضاء را هم وضو نامند. قیل و منه من مس ذکره فلیتوضاء؛ ای یغسل یده ، و همچنین است ال
وضوحلغتنامه دهخداوضوح . [ وُ ] (ع مص ) ضحة. روشن و پیدا و آشکار گردیدن کار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هویدا شدن و روشن شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) روشنی . پیدایی . ظهور.
وضوخلغتنامه دهخداوضوخ . [ وَ ] (ع اِ) کم ازنیم دلو آب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). آبی که کمتر از نصف دول باشد. (ناظم الاطباء).
وضوءلغتنامه دهخداوضوء. [ وَ ] (ع اِ) آب دستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبی که بدان وضو کنند. (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). || (مص ) آب دست کردن . (منتهی الارب ). وضو گرفتن . (از اقرب الموارد). رجوع به وُضوء شود.
وضوءلغتنامه دهخداوضوء. [ وُ ] (ع اِ) آبدست . (منتهی الارب ). آب وضو. (ناظم الاطباء). || (مص ) عمل دست نماز گرفتن . (ناظم الاطباء). آب دست کردن (ناظم الاطباء)، و آن شستن اعضای وضو و مسح سر است ، و گاهی شستن بعض اعضاء را هم وضو نامند. قیل و منه من مس ذکره فلیتوضاء؛ ای یغسل یده ، و همچنین است ال
وضوحلغتنامه دهخداوضوح . [ وُ ] (ع مص ) ضحة. روشن و پیدا و آشکار گردیدن کار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هویدا شدن و روشن شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) روشنی . پیدایی . ظهور.
وضوخلغتنامه دهخداوضوخ . [ وَ ] (ع اِ) کم ازنیم دلو آب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). آبی که کمتر از نصف دول باشد. (ناظم الاطباء).
بی وضولغتنامه دهخدابی وضو. [ وُ ] (ص مرکب ) (از: بی + وضو = وضوء) که وضو ندارد. که فاقد طهارت است : شبی همچو روز قیامت درازمغان گرد من بی وضو در نماز. سعدی .که دانند در بند حق نیستی اگر بی وضو در نماز ایستی . <p class="author
توضولغتنامه دهخداتوضؤ. [ ت َ وَض ْ ض ُءْ ] (ع مص ) (از: «وض ء» دست و روی شستن . (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ). دست و پا شستن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و فی الحدیث : توضاء و امما غیرت النار؛ ای نظفوا ایدیکم . (اقرب الموارد). || وضو کردن نماز را: توضأت للصلوة؛ وضو کردم نماز را.(منتهی الارب )