وضوحلغتنامه دهخداوضوح . [ وُ ] (ع مص ) ضحة. روشن و پیدا و آشکار گردیدن کار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هویدا شدن و روشن شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) روشنی . پیدایی . ظهور.
وضوحدیکشنری عربی به فارسیوضوح , روشني , نظم وترتيب , تميزي , اشکاري , دوره سلا متي وهوشياري , روشن بيني , شفاف بودن
وضوحدیکشنری فارسی به انگلیسیclarity, clearness, definiteness, lucidity, obviousness, perspicuity, specificity
تغییر وضوحrack focus, focus change, shift focus, pull focusواژههای مصوب فرهنگستانتغییر معمولاً سریع عمق میدان در طول یک نما از پیشزمینه تا پسزمینه یا برعکس
وضوحکِشfocus puller 2واژههای مصوب فرهنگستانیکی از دستیاران فیلمبردار که وظیفۀ تنظیم وضوح تصویر را بر عهده دارد
دستۀ وضوحکشیfocus puller 1واژههای مصوب فرهنگستاندستۀ کوچکی که برای تنظیم وضوح تصویر بر روی بدنۀ عدسی تعبیه شده است
تغییر وضوحrack focus, focus change, shift focus, pull focusواژههای مصوب فرهنگستانتغییر معمولاً سریع عمق میدان در طول یک نما از پیشزمینه تا پسزمینه یا برعکس
تلویزیون وضوحبالاhigh definition television, HDTVواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قالب تلویزیونی که برنامههای خود را با وضوح بسیار زیاد 1080 خط و با نسبت ابعاد 16 به 9 پخش میکند
وضوح تعقیبیfollow focusواژههای مصوب فرهنگستانتغییر پیوستۀ وضوح تصویر به دلیل جابهجایی موضوع و/ یا دوربین
وضوحکِشfocus puller 2واژههای مصوب فرهنگستانیکی از دستیاران فیلمبردار که وظیفۀ تنظیم وضوح تصویر را بر عهده دارد
وضوح کمعمقshallow focusواژههای مصوب فرهنگستانروشی در فیلمبرداری که در آن فقط بخش محدودی از تصویر با وضوح کامل ضبط میشود
تغییر وضوحrack focus, focus change, shift focus, pull focusواژههای مصوب فرهنگستانتغییر معمولاً سریع عمق میدان در طول یک نما از پیشزمینه تا پسزمینه یا برعکس