وفاداریلغتنامه دهخداوفاداری . [ وَ ] (حامص مرکب ) درستی و صداقت و راستی و نمک به حلالی . (ناظم الاطباء). در دوستی ، زناشوئی یا خدمت به مردم صادق و صمیمی بودن . صاحب وفا بودن . وفادار بودن : آمدیم اندر تمامی داستان وز وفاداری ّ جمع راستان . مو
وفاداریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام داقت، استواری، خوشقولی، درستپیمانی، وفا، وفای بهعهد، ایفای عهد، پیمانپایی سرسپردگی، خوشخدمتی، بندگی، نوکری عهد، پیمان، قرارداد، قول درستی، صمیمیت، دوستی
وفادارلغتنامه دهخداوفادار. [ وَ ] (نف مرکب ) وفادارنده . کسی که در دوستی ، زناشوئی یا خدمت به مردم ، صادق و صمیمی باشد.باوفا. پابرجا و استوار در نگاهداشت پیمان و وفا.
چندوفاداریpolyfidelity, polyexclusivityواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رابطۀ چنددلبری که اعضای درگیر در رابطه، همه با موافقت هم، شریک جنسی همدیگر شناخته میشوند