ولوغلغتنامه دهخداولوغ . [ وُ ] (ع مص ) ولغ [وَ / وُ ] . وَلَغان . آب خوردن سگ به اطراف زبان ازظرف یا درکردن زبان خود را در آن و جنبانیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ولغ و ولغان شود.
پویلوکلغتنامه دهخداپویلوک . [ ل ِ وِ ] (اِخ ) نام کرسی بخش «لت » اُستان کائوس نزدیک لُت بفرانسه . دارای 1745 تن سکنه و راه آهن .
یولوقلغتنامه دهخدایولوق . [ ی ُ ] (ترکی / مغولی ، اِ) چاپار. پیک . (ظاهراً از: یول ، راه + لوق ، لق ، پسوند نسبت ترکی ). (از یادداشت مؤلف ).
غازی ویلوقلغتنامه دهخداغازی ویلوق . (اِخ ) از امراء دیاربکر در قرن دوازدهم هجری . (النقود العربیة ص 128).
اولغلغتنامه دهخدااولغ. [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) ولوغ کننده تر: اولغ من کلب ؛ بیش از سگ ولوغ کننده . (مجمع الامثال ).
ولغانلغتنامه دهخداولغان . [ وَ ل َ ] (ع مص ) ولغ. ولوغ . به اطراف زبان آب خوردن سگ از ظرف یا درکردن زبان خود را در آن و جنبانیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ولوغ و ولغ شود.
ولغلغتنامه دهخداولغ. [ وَ / وُ ] (ع مص ) ولوغ . وَلَغان . به اطراف زبان آب خوردن سگ از ظرف یا درکردن زبان خود را در آن و جنبانیدن (و این معنی از باب حسب و سمع نیز آید). (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ولوغ شود.
اقروةلغتنامه دهخدااقروة. [ اَق ْ رُ وَ ] (ع اِ) ج ِ قَرو، بمعنی کاسه ٔ چوبین و کاسه برای ولوغ سگ . (از اقرب الموارد). رجوع به قرو شود.
خاک مال کردنلغتنامه دهخداخاک مال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر زمین آوردن پهلوان را. (غیاث اللغات ). || شستن با مالیدن خاک و آب با هم بچیزی . || تطهیر: ولوغ کلب را خاک مال کنند و سپس دوبار بشویند. || خوار و ذلیل کردن . رجوع به خاک مال شود.
قاولوغلغتنامه دهخداقاولوغ . (ترکی ، اِ) چنته . کیف : واله آن قاولوغم کز طاق جیب آویختند (؟)روشن است این خود که قندیلی بود هر طاق را.نظام قاری (دیوان چ استانبول ص 38).