روغن حلپذیرsoluble oilواژههای مصوب فرهنگستاننامیزهای پایدار از آب و روغن با غلظت بالا که در عملیات فلزکاری برای روانسازی و خنکسازی و ممانعت از خوردگی به کار میرود متـ . روغن نامیزهای emulsifying oil
فنومنولگلغتنامه دهخدافنومنولگ . [ ف ِ ن ُ م ِ ن ُ ل ُ ] (فرانسوی ، ص ) فیلسوفی که روش فنومنولوژی را به کار میبرد. (فرهنگ فارسی معین ).
هزاولگلغتنامه دهخداهزاولگ . [ هَِ وَ ] (اِ) نام درخت «شب خسب » یا هزاربرگ در لهجات شمال ایران است که دارای برگهای ریز و بسیار است و شب هنگام برگهایش جمع می شوند. (از جنگل شناسی ساعی ص 223 به بعد).
مونولگفرهنگ فارسی معین(مُ نُ لُ) [ فر. ] (اِ.) بخشی از نمایش که هنرپیشه به تنهایی در صحنه ظاهر می شود و با خود حرف می زند. تک گویی .