پهلوگاه ویژۀ اتوبوسbus bayواژههای مصوب فرهنگستانانشعاب یا قسمت عریضشدهای از راه که به اتوبوسها امکان میدهد، بدون اینکه مزاحم جریان شدآمد شوند، برای سوار شدن یا پیاده کردن مسافر توقف کنند متـ . پهلوگاه
واگوییcalling outواژههای مصوب فرهنگستانبازخوانی دادههای گفتاری بهوسیلۀ خدمه یا ناظر زمینی برای کمک به خلبان یا دیگر خدمه
گُوِة انبارhatch wedgeواژههای مصوب فرهنگستانگوهای چوبی برای محکم کردن زهوار دهانهپوش و دهانهپوش بر روی دهانه
کار اصطلاحشناسی موردی،واژهگزینی موردیad hoc terminology workواژههای مصوب فرهنگستانحل مسائل جاری اصطلاحشناسی نظیر جستوجوی واژههای جدید و معادلها و مترادفها
وهلغتنامه دهخداوه . [ وَه ْ ] (صوت ) کلمه ای است که در محل تحسین گویند، و آن را مکرر نیز کنند. (از انجمن آرا) (آنندراج ). کلمه ای است که در محل انتعاش طبیعت به طریق تحسین گویند. (برهان ). کلمه ٔ تعجب و تحسین و افسوس . (غیاث اللغات ). کلمه ای است دال بر تحسین و تعجب و شگفتی
وهلغتنامه دهخداوه . [ وَه ه ] (ع اِ) اندوه . (منتهی الارب ). حزن . (از اقرب الموارد). گویند: وَه ّ من هذا؛ به تنوین ، یعنی وَه ّ، چون اف اف . (از منتهی الارب ).
وهفرهنگ فارسی عمیددر هنگام تعجب از خوبی و زیبایی چیزی گفته میشود: ◻︎ وه چه خوب آمدی صفا کردی / چه عجب شد که یاد ما کردی (ایرجمیرزا: ۲۰۴).
دامان کوهلغتنامه دهخدادامان کوه . (اِخ ) کوههای اکراد. نام یکی از سه رشته کوهی که بشمال شرق خراسان است و دامنه ٔ آن بقسمت کویر خوارزم امتداد دارد. رشته ٔ دوم آلاداغ و میرابی نام دارد و در وسط واقع است و رشته سوم جغتای یا کوههای جوین نامیده میشود و در جنوب است . (از ایران باستان ج <span class="hl"
دامنکوهلغتنامه دهخدادامنکوه . [ م َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش حومه شهرستان دامغان است . این دهستان در قسمت خاوری دامغان بین راه شوسه و راه آهن دامغان بشاهرود در جلگه واقع است . هوای آن معتدل است و تابستان گرم می شود. آب اکثر قراء آن از قنوات است و محصول عمده ٔ آن پسته و پنبه و
دانش پژوهلغتنامه دهخدادانش پژوه . [ ن ِ پ َ ] (نف مرکب ) پژوهنده ٔ دانش . که دانش پژوهد. که علم طلب کند. طالب عالم . جویای علم . خواهان دانش . دانشمند. طالب علم و خرد. (شرفنامه ٔ منیری ). علم جوینده . علم و فضل جوینده و طالب علم باشد. (برهان ). توسعاً دانشمند و عالم . دانشمند. (فرهنگ اسدی ) <span
دانکوهلغتنامه دهخدادانکوه . (اِخ ) نام یکی از نواحی کجور مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 109 و ص 128 بخش انگلیسی ).
داوهلغتنامه دهخداداوه . [ ] (اِخ ) دهی بوده است از توابع قم . در تاریخ قم آمده است این دیه را ریذویه بنا کرده است ، صاحب قلعه ، که بر کوه خوشترست و آنرا قلعه ریزان پشن میگویند و آن بواسطه ٔ بلندی بر ناحیت دور آخر و فراهان مشرف است . راوی گوید که هیچ کس بر فتح این قلعه قادر نشد بواسطه ٔ حصانت