وهمن پیچلغتنامه دهخداوهمن پیچ . [ وَ م َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام گیاهی است طبی که چون زلفی سیاه و مرغول است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
وهمانلغتنامه دهخداوهمان . [ وَ ](اِخ ) دهی است از دهستان پائین شهرستان نهاوند. سکنه ٔ آن 980 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
وهمنشلغتنامه دهخداوهمنش . [ وَ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) به لغت زند و پازند کسی را گویند که گفتار و کردار و زبان و دل او با حق تعالی راست و درست باشد. (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ).
وهمناکلغتنامه دهخداوهمناک . [ وَ ] (ص مرکب ) دارای شک . شاک ّ. بدگمان . وهمی و گمان کننده . (آنندراج ) : طبع تو اگرچه وهمناک است چون من به توام تو را چه باک است . ابوالفیض فیاضی (از آنندراج ).|| ترسان . ترسنده . || هولناک . مخوف . خو
وهمنشلغتنامه دهخداوهمنش . [ وِ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) بهمنش . با منش نیکو. خوشخوی و خوب طبیعت ، چه واو وباء در پارسی تبدیل یابند. (انجمن آرا) (آنندراج ).
دجلةالعوارلغتنامه دهخدادجلةالعوار. [ دِ ل َ تُل ْ ع َ ] (اِخ ) صاحب مجمل التواریخ و القصص و حمزه در سنی ملوک الارض و الانبیاء ضبط کلمه را چنین آورده اند. در معجم البلدان و مآخذ دیگر دجلة العوراء است و آن در ارض میسان بوده و بهمن اردشیر بر ساحل آن قرار داشته است : وهن اردشیر
مهرمنواژهنامه آزادمهرمن:Mehrman ترکیب دو واژه مهر + بهمن مهر:Mehr دوستی و محبت – رحم، شفقت– آفتاب – نام روز شانزدهم از هر ماه خورشیدی مهر MEHR:رحم، شفقت و محبّت (برهان قاطع) … پ ن – ص ۱۹۳۳۵ ، لغتنامه دهخدا – در سانسکریت Mitra، در اوستا و فارسی باستان Mithra، در پهلوی Mitr و Mithr میثره یا میتره از ریشهی Mith سانسکری
خسرو پرویزلغتنامه دهخداخسرو پرویز. [ خ ُ رَ / رُو پ َرْ ] (اِخ ) وی یکی از پادشاهان ساسانی است که از طریق «وستهم » و «وندوی » دو نفر از بزرگان ایران پس از خلع هرمز بپادشاهی رسید. خسروپرویز در این روزگار به آذربایجان بود و چون بشاهی رسید شتابان به تیسفون رفت و در سا
روزلغتنامه دهخداروز. (اِ) در پهلوی رُچ ، پارسی باستان رئوچه ، اوستا رئوچه ، هندی باستان رچیش ، ارمنی لئیز کردی روژ ، افغانی ورَج بلوچی رُچ و رُش ، وخی رئوج ، گیلگی روز ، فریزندی و یرنی و نطنزی رو ، سمنانی رو و روژ ، سنگسری روژ سرخه یی روز لاسگردی روز و رو شهمیرزادی رو و روز اورامانی رو . (از
وهمنشلغتنامه دهخداوهمنش . [ وَ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) به لغت زند و پازند کسی را گویند که گفتار و کردار و زبان و دل او با حق تعالی راست و درست باشد. (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ).
وهمن پیچلغتنامه دهخداوهمن پیچ . [ وَ م َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام گیاهی است طبی که چون زلفی سیاه و مرغول است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
وهمناکلغتنامه دهخداوهمناک . [ وَ ] (ص مرکب ) دارای شک . شاک ّ. بدگمان . وهمی و گمان کننده . (آنندراج ) : طبع تو اگرچه وهمناک است چون من به توام تو را چه باک است . ابوالفیض فیاضی (از آنندراج ).|| ترسان . ترسنده . || هولناک . مخوف . خو
وهمنشلغتنامه دهخداوهمنش . [ وِ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) بهمنش . با منش نیکو. خوشخوی و خوب طبیعت ، چه واو وباء در پارسی تبدیل یابند. (انجمن آرا) (آنندراج ).