وهمیلغتنامه دهخداوهمی . [ وَ می ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به وهم . (اقرب الموارد). خیالی . || بر جزئی که با وهم درک میشود اطلاق میگردد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || گاهی اطلاق میشود بر آنچه قوه ٔ متخیله از پیش خود آن را درست کرده باشد و مانند محسوسات باشد. خلاصه اینکه اختراع خود متخیله باشد چنانکه
وحمیلغتنامه دهخداوحمی . [ وَ ما ] (ع ص ) زن آبستن نیک آزمند به خوردن چیزی . ج ، وِحام ، وَحامی ̍. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).- امثال :وحمی و لاحبل . (ناظم الاطباء).
وحامیلغتنامه دهخداوحامی . [ وَ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ وَحمی ̍، به معنی زن آبستن نیک آزمند به خوردن چیزی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وحماءلغتنامه دهخداوحماء. [ وَ ] (ع ص ) (المراءةالَ ...) زن ویاری : و قوة هذا الشراب قابضة و هو مقو للمعدةالمسترخیة و المراءة الوحماء. (ابن بیطار ج 1 ص 71).
حوامیلغتنامه دهخداحوامی . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حامیة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به حامیةشود. || میامین اسب و میاسر آن . (از اقرب الموارد). کناره های راست و چپ سم . (ناظم الاطباء).
وهمیاتلغتنامه دهخداوهمیات . [ وَ می یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ وهمیة. قضایای دروغی است که وهم در آنها به امور غیرمحسوس حکم میکند، مثل حکم به اینکه ماوراء این عالم فضایی است لایتناهی ̍ و قیاس مرکب از وهمیات را سفسطه نامند. (از تعریفات سید جرجانی ). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و اساس الاقتباس شود.
وهمیةلغتنامه دهخداوهمیة. [ وَ می ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث وهمی . ج ، وهمیات .- قوه ٔ وهمیه ؛ قوه ٔ واهمه . رجوع به واهمه شود.
وهمیاتلغتنامه دهخداوهمیات . [ وَ می یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ وهمیة. قضایای دروغی است که وهم در آنها به امور غیرمحسوس حکم میکند، مثل حکم به اینکه ماوراء این عالم فضایی است لایتناهی ̍ و قیاس مرکب از وهمیات را سفسطه نامند. (از تعریفات سید جرجانی ). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و اساس الاقتباس شود.
وهمیةلغتنامه دهخداوهمیة. [ وَ می ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث وهمی . ج ، وهمیات .- قوه ٔ وهمیه ؛ قوه ٔ واهمه . رجوع به واهمه شود.