وکالتلغتنامه دهخداوکالت . [ وَ / وِ ل َ ] (ع اِمص ) وکالة. || نیابت . خلافت . جانشینی .- وکالت دیوان (اعلی ) ؛ مقامی عالی در عهد صفویه که مرادف نیابت سلطنت بود. (فرهنگ فارسی معین از زندگی شاه عباس کبیر ج 1
وکالت نامهلغتنامه دهخداوکالت نامه . [ وَ / وِ ل َ م َ/ م ِ ] (اِ مرکب ) نوشته و نامه ای متضمن واگذاری کاری یا خواستن انجام امری از جانب کسی (که اصطلاحاً موکل نامیده می شود) به دیگری (که اصطلاحاً به وکیل موسوم است ) با شرایط معین و
وکالت نامهفرهنگ فارسی عمیدنوشتهای که به موجب آن کسی را از طرف خود وکیل میکنند و کاری را به او میگذراند.
وکالت نامهلغتنامه دهخداوکالت نامه . [ وَ / وِ ل َ م َ/ م ِ ] (اِ مرکب ) نوشته و نامه ای متضمن واگذاری کاری یا خواستن انجام امری از جانب کسی (که اصطلاحاً موکل نامیده می شود) به دیگری (که اصطلاحاً به وکیل موسوم است ) با شرایط معین و
وکالت نامهفرهنگ فارسی عمیدنوشتهای که به موجب آن کسی را از طرف خود وکیل میکنند و کاری را به او میگذراند.
بازامضای وکالتیproxy resignatureواژههای مصوب فرهنگستانامضایی که در آن وکیلی نسبتاً معتمد، امضای یک نهاد بر روی یک پیام مشخص را به امضای نهادی دیگر بر روی همان پیام تبدیل میکند؛ این وکیل قادر به تولید امضا بر روی پیامهای دلخواه از سوی هیچیک از این دو نهاد نیست
امضاکنندة وکالتیproxy signerواژههای مصوب فرهنگستانکسی که امضاکنندة اصلی حق امضای خود را به او واگذار میکند
بالوکالةلغتنامه دهخدابالوکالة. [ بِل ْ وَ / وِ ل َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + وکالت ) وکالةً. به وکالت . به نمایندگی . و رجوع به وکالت شود.
وکالت نامهلغتنامه دهخداوکالت نامه . [ وَ / وِ ل َ م َ/ م ِ ] (اِ مرکب ) نوشته و نامه ای متضمن واگذاری کاری یا خواستن انجام امری از جانب کسی (که اصطلاحاً موکل نامیده می شود) به دیگری (که اصطلاحاً به وکیل موسوم است ) با شرایط معین و
وکالت نامهفرهنگ فارسی عمیدنوشتهای که به موجب آن کسی را از طرف خود وکیل میکنند و کاری را به او میگذراند.