وکنلغتنامه دهخداوکن . [ وُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ وُکنة، به معنی آشیانه ٔ مرغ . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وکنة شود : لرزلرزنده غضنفر در عرین ترس ترسنده عقاب اندر وکن .ناصرخسرو.
وکنلغتنامه دهخداوکن . [ وَ ] (ع اِ) آشیانه ٔ مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آشیانه ٔ پرنده در کوه یا دیوار. (اقرب الموارد). ج ، اَوْکُن ، وُکْن ، وُکون . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). عن الاصمعی : الوکن مأوی الطائر فی غیر عش و الوکر ما کان فی عش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب )
وکنلغتنامه دهخداوکن . [ وَ ] (ع مص ) سخت رفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || نشستن . || (اِ) مهمانی بنای نو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وکر شود.
وکنلغتنامه دهخداوکن . [ وُ ] (ع اِ) ج ِ وَکْن و آن آشیانه ٔ مرغ است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به وَکن شود.
وکونلغتنامه دهخداوکون . [ وُ ] (ع مص ) بیضه در زیر گرفتن مرغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نشستن و بیضه در زیر گرفتن مرغ . (آنندراج ). || به آشیانه رفتن . (اقرب الموارد). || (ص ) ج ِ واکن : حمائم وکون ؛ کبوتران بیضه درزیرگیرنده . (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ وَکن ، به معنی آشیانه ٔ مر
پوچکانلغتنامه دهخداپوچکان . [ ] (اِخ ) شهری از خراسان که تا نیشابور سی وهشت فرسنگ مسافت دارد و تا هری سی فرسنگ . (نزهةالقلوب ج 3 چ لیدن صص 177 - 178).
پوکانلغتنامه دهخداپوکان . (اِخ ) نام طائفتی در مغرب هند بنا بر آنچه در سنگهت آمده است . (ماللهند بیرونی ص 155).
وکناتلغتنامه دهخداوکنات . [ وُ / وُ ک ُ / وُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ وکنة، به معنی آشیانه ٔ مرغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وکنة شود.
وکندلغتنامه دهخداوکند. [ وَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه واقع در ده هزارگزی شوسه ٔ میانه به خلخال ، دارای 180 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.
وکنةلغتنامه دهخداوکنة. [ وَ / وِ / وُ ن َ / وُ ک ُ ن َ ] (ع اِ) آشیانه ٔ مرغ .(منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). آشیانه ٔمرغ و پرنده در کوه یا دیوار. (از اقرب الموارد).
اوکنلغتنامه دهخدااوکن . [ اَ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ وَکن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وکن شود.
وکونلغتنامه دهخداوکون . [ وُ ] (ع مص ) بیضه در زیر گرفتن مرغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نشستن و بیضه در زیر گرفتن مرغ . (آنندراج ). || به آشیانه رفتن . (اقرب الموارد). || (ص ) ج ِ واکن : حمائم وکون ؛ کبوتران بیضه درزیرگیرنده . (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ وَکن ، به معنی آشیانه ٔ مر
دکنلغتنامه دهخدادکن . [ دَ ک َ ] (اِ) قله ٔ کوه .(برهان ). صاحب جهانگیری می گوید: قله ٔ کوه را گویند،و بیت ذیل را از ناصرخسرو شاهد می آورد : لرز لرزنده غضنفر در عرین ترس ترسنده عقاب اندر دکن .اما اگر شاهد این دعوی این بیت است بی شک لفظ و معنی هر دو غلط است
عشلغتنامه دهخداعش .[ ع ُش ش ] (ع اِ) آشیانه ٔ مرغ از هیمه و حطب که بر شاخ درخت باشد، و اگر در دیوار یا عمارت و یا در کوه باشد آن را وکر و وَکن گویند، و اگر آشیانه ٔ او در زمین باشد اُدحی ّ و اُفحوص نامیده میشود. ج ، عِشَشة، عِشاش ، أعشاش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خانه ٔ مرغ بر
طالقانلغتنامه دهخداطالقان . [ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) شهری است و یا شهرستانی است میان قزوین و ابهر، و از آنجاست صاحب اسماعیل بن عباد. (منتهی الارب ). طالقان ولایت سردسیر است ، در شرقی قزوین . طولش از جزایر خالدات فه . مه و عرض از خطّ استوا، لوی . در کوهستان افتاده ا
وکناتلغتنامه دهخداوکنات . [ وُ / وُ ک ُ / وُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ وکنة، به معنی آشیانه ٔ مرغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وکنة شود.
وکندلغتنامه دهخداوکند. [ وَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه واقع در ده هزارگزی شوسه ٔ میانه به خلخال ، دارای 180 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.
وکنةلغتنامه دهخداوکنة. [ وَ / وِ / وُ ن َ / وُ ک ُ ن َ ] (ع اِ) آشیانه ٔ مرغ .(منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). آشیانه ٔمرغ و پرنده در کوه یا دیوار. (از اقرب الموارد).
متوکنلغتنامه دهخدامتوکن . [ م ُ ت َ وَک ْ ک ِ ] (ع ص ) جای گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متمکن و جای گیرنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به توکن شود.
محوکنلغتنامه دهخدامحوکن . [ م َح ْوْ ک ُ ] (نف مرکب ) نابود و نیست کننده . ازبین برنده . || نوعی آب خشک کن که در نقاشی به کار است .
کلوکنلغتنامه دهخداکلوکن . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فندرسک است که در بخش رامیان شهرستان گرگان واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کوکنلغتنامه دهخداکوکن . [ ک َ ] (اِ) با ثانی مجهول جغد را گویند و آن مرغی است که به نحوست اشتهار دارد. (برهان ). جغد را گویند و آن مرغی است که به نحوست اشتهار دارد و آن را کوکه و بوم نیز گفته اند. (آنندراج ). جغد که بوم نیز گویند و کوکنک تصغیر آن . (فرهنگ رشیدی ). || غله ٔ نیم رس بریان کرده ر
کوکنلغتنامه دهخداکوکن . [ کُو ک ِ ] (اِخ ) به هندی نام ولایتی است از ملک دکن بر ساحل دریای عمان . (برهان ) (آنندراج ). نام ولایتی است از ملک دکن که بر ساحل دریای شور است .(از غیاث اللغات از فرهنگ رشیدی و برهان و سراج ).