لغتنامه دهخدا
وقیر. [ وَ ] (ع ص ، اِ) استخوان شکسته ٔ شکافته همچو خجکهای چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || گو کلان درسنگ که آب گرد آید در وی ، و مغاکی در کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). وقیرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گله ٔ گوسفندان یا گوسفندان ریزه