پاافزارفرهنگ فارسی عمیدکفش؛ پاپوش؛ پایدان: ◻︎ با تو رضوان نهاده پیش بهشت / چند کرت عصا و پاافزار (انوری: ۱۸۳).
پافزارلغتنامه دهخداپافزار. [ ف ِ ] (اِ مرکب ) پاافزار. پوزار. پای افزار. کفش : دست انعام بر سرش میدارورنه ترتیب پافزار کند. کمال الدین اسماعیل .چرخ گردون چیست با رای تو دود مشعله ربع مسکون چیست در پای تو گرد پافزار. <p class=
افجارلغتنامه دهخداافجار. [ اِ ] (ع مص ) در پگاه درآمدن .(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). در وقت صبح شدن . (المصادر زوزنی ). || فاجر یافتن کسی را. || دروغ بربافتن . || زنا کردن . || ناگرویدن و میل کردن از حق . || مال بسیار آوردن . || بیرون آوردن آب چشمه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن
افزارلغتنامه دهخداافزار. [اِ ] (ع مص ) پوسیدن و کهنه گردانیدن حله را. || پاره کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
افزارلغتنامه دهخداافزار. [ ] (اِخ ) محلی است بمساحت 62هزار گز در 15هزار گز از قریه ٔ نیم ده الی تنگه کلا و از من کنو الی کردل . حدود آن از شمال بلوک قیر و کارزین از مشرق جویم از جنوب خنج از مغرب محله اربعه است . هوایش گرم محصو