حثرلغتنامه دهخداحثر. [ ح َ ث َ ] (ع اِ) غوره ٔ انگور و خرمادانه های نو برآمده ٔ انگور در خوشه . || بار درخت پیلو. نوعی از سماروغ که آن به خاک جمعکرده شده ماند و هرگاه آن را برکنند از زیر آن ریگ برآید. و ظاهراً مراد همان طملان ترچ و دنبلان فارسی باشد. || دردی . (منتهی الارب ). عکر. خره . لرد.
پاترولغتنامه دهخداپاترو. (اِخ ) اُلیویه . وکیل دعاوی فرانسوی از دوستان بوالو. او بشکرانه ٔ عضویت آکادمی فرانسه خطابه ای بدانجا ایراد کرد و خطابه ٔ او مورد توجه دیگر اعضاء شد و این رسم بعد از آن جاری گردید. مولد وی بسال 1604م . مطابق با <span class="hl" dir="lt
پاترالغتنامه دهخداپاترا.(اِخ ) محلی خرم و نَزه در لیکیه نزدیک مصب ّ رود اکسانتوس برابر جزیره ٔ رُدِس . (از قاموس کتاب مقدّس ).
پاتراسلغتنامه دهخداپاتراس .(اِخ ) شهری است در یونان (مُرِه ) دارای 64000 تن سکنه ، واقع در کنار خلیجی به همین نام بساحل ایونی و انگور کُرَنت از آنجاست .
پاترسلغتنامه دهخداپاترس . [ ت َ ] (اِ مرکب ) تخویف طفل و عبد و اَم-ه برای بازداشتن آنان از اعمال بد یا واداشتن به کار نیک ، و با رفتن صرف شود (پات-رس رفت-ن ).
پاترسکلغتنامه دهخداپاترسک . [ ت َ س َ ] (اِ مرکب ) پاترس . با رفتن صرف شود و پاترسک رفتن بمعنی تهدید کردن اطفال و زیردستان است .
دیادوخویلغتنامه دهخدادیادوخوی . [دُ خُی ْ ] (اِخ ) (از یونانی دیادخئوتای بمعنی جانشینان ) یا خلفای اسکندر،سرداران و اداره کنندگان دستگاه اسکندر مقدونی که پس ازمرگ وی (334 ق . م .) در صدد تصرف امپراطوری او برآمدند. عمده ترین آنها آنتی پاتر و پسرش کاساندروس ، پردیک
پاترولغتنامه دهخداپاترو. (اِخ ) اُلیویه . وکیل دعاوی فرانسوی از دوستان بوالو. او بشکرانه ٔ عضویت آکادمی فرانسه خطابه ای بدانجا ایراد کرد و خطابه ٔ او مورد توجه دیگر اعضاء شد و این رسم بعد از آن جاری گردید. مولد وی بسال 1604م . مطابق با <span class="hl" dir="lt
پاترالغتنامه دهخداپاترا.(اِخ ) محلی خرم و نَزه در لیکیه نزدیک مصب ّ رود اکسانتوس برابر جزیره ٔ رُدِس . (از قاموس کتاب مقدّس ).
پاتراسلغتنامه دهخداپاتراس .(اِخ ) شهری است در یونان (مُرِه ) دارای 64000 تن سکنه ، واقع در کنار خلیجی به همین نام بساحل ایونی و انگور کُرَنت از آنجاست .
پاترسلغتنامه دهخداپاترس . [ ت َ ] (اِ مرکب ) تخویف طفل و عبد و اَم-ه برای بازداشتن آنان از اعمال بد یا واداشتن به کار نیک ، و با رفتن صرف شود (پات-رس رفت-ن ).
پاترسکلغتنامه دهخداپاترسک . [ ت َ س َ ] (اِ مرکب ) پاترس . با رفتن صرف شود و پاترسک رفتن بمعنی تهدید کردن اطفال و زیردستان است .
کلئوپاترلغتنامه دهخداکلئوپاتر. [ کْل ِ / ک ِ ل ِ ءُ ] (اِخ ) نام هفت ملکه ٔ مصر که مشهورترین آنان کلئوپاتر هفتم است . وی در 69 ق .م متولد شد و در سالهای 51 تا 30
فیلوپاترلغتنامه دهخدافیلوپاتر. [ ل ُ ت ُ ] (اِخ ) (محب پدر، پدردوست ) یونانیان این لقب را به مهرداد پادشاه ایرانی آسیای صغیر که از شاهان کاپادوکیه بود،داده اند، زیرا او پدر خود را بسیار دوست میداشته است . (از ایران باستان پیرنیا ص 2125 و <span class="hl" dir="ltr
کل اپاترلغتنامه دهخداکل اپاتر. [ کْل ِ / ک ِ ل ِ اُ ] (اِخ ) کلئوپاتر. رجوع به تاریخ ایران باستان و کلئوپاتر در همین لغت نامه شود.
کلئوپاترلغتنامه دهخداکلئوپاتر. [ کْل ِ / ک ِ ل ِ ءُ ] (اِخ ) خواهر اسکندر و دختر فیلیپ پادشاه مقدونیه . وی دروقتی که خبر تلفات فراوان لشکر اسکندر را در مملکت اوریت ها و بالاخره فوت او را شنید با مادر اسکندر الیمپیاس متحد شد و بر ضد «آن تی پاتر» نایب السلطنه ٔ مقد
کلئوپاترلغتنامه دهخداکلئوپاتر. [ کْل ِ / ک ِ ل ِ ءُ ] (اِخ ) نام یکی از زنان فیلیپ پادشاه مقدونیه . و برادرزاده ٔ آتالوس . و رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 صص 1208 - 12