حزامةلغتنامه دهخداحزامة. [ ح َ م َ ] (ع مص ) حَزم . حُزومت . هوشیاری . (دهار). هشیار شدن . (تاج المصادربیهقی ). هوشیار و آگاه شدن در کار. (منتهی الارب ).
سراویللغتنامه دهخداسراویل . [ س َ ] (ع اِ) مؤلف غیاث اللغات آرد: شلوار و پاجامه . در این لفظ اختلاف است . نزد بعضی عربی است و پیش جمعی عجمی و گروهی واحد گویند و طایفه ای جمع دانند. فقیرمؤلف گوید که سراویل جمع و معرب است که بمعنی واحدمستعمل گردیده ، ظاهراً در اصل شلوار بوده که مرکب است از شَل
جامهلغتنامه دهخداجامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) پارچه ٔ بافته ٔ نادوخته را گویند. (برهان ). در هندی باستان یم یا چردیش و غیره (بام ، حمایت ) است و در پهلوی جامک و یامک باشد. مولر بهتر توضیح داده و «جامه » را از کلمه ٔ پهلوی یامک = پارسی باستان یاهمه و یونانی زومه
ابویوسفلغتنامه دهخداابویوسف . [ اَ بو س ُ ] (اِخ ) یعقوب بن ابراهیم بن حبیب بن اسعد کوفی انصاری . مولد او بکوفه به سال 113 هَ . ق . او در کودکی از پدر یتیم ماند و مادر بعلت تنگدستی ویرا بشاگردی گازری داد. ابویوسف گوید: هر روز از راه دکّه بمدرس ابوحنیفه میشدم و ا