پاراولغتنامه دهخداپاراو.(ص ) پیر. (فرهنگ اسدی ). || زن پیر. (اوبهی ) (برهان ). پیر زال . (برهان ). گنده پیر : زن پاراو چون بیابد بوق سر ز شادی کشدسوی عیوق .منجیک .
چهارگاولغتنامه دهخداچهارگاو. [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، در 19هزارگزی شمال باخترقروه و 6 هزارگزی شمال شوسه ٔ قروه سنندج واقع است و305 تن سکنه دارد. از چ
پاریاوواژهنامه آزادزراعتی که با آب قنات انجام می شود لغتی است زرتشتی که یک بار در اوستا(کتاب زرتشتیان) آمده . نام رودخانه ای است که در دوران اساطیری ایران در شرق ایران (حدود خراسان) جاری بوده و همۀ رودخانه های عالم از این رود (پاریاو) سر چشمه میگرفتند و به رود خانۀ هفت رنگ که رنگ های آن بعیدالحدود بودند مشهور است (بعی
حراةلغتنامه دهخداحراة. [ ح َ ] (ع اِ) میان سرای . (مهذب الاسماء). رجوع به حَرا شود. || آواز فروختگی آتش . (منتهی الارب ). || آواز وزیدن باد بر درخت . || آواز رفتن آب . (منتهی الارب ).
هراهلغتنامه دهخداهراه . [ ] (اِخ ) شهرکی است به فارس ، هوایش معتدل است و آب روان اندک دارد. جایی آبادان و دارای جامع و منبر است . (از فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 125).
پاراوانلغتنامه دهخداپاراوان . (فرانسوی ، اِ) تجیرگونه ای که در اطاقها برابر تخت خواب نهند تا روشنائی کم کند.
پاراوانفرهنگ فارسی عمیددیواری قابل جابجا شدن که از تخته و پارچه ساخته میشود و بهوسیلۀ آن قسمتی از یک فضا را از قسمت دیگر جدا میکنند.
پاراوانفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) تجیر، دیوار مانندی که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیلة آن قسمتی از اتاق ، مغازه و... را از قسمت دیگر جدا می کنند.
پارابلغتنامه دهخداپاراب . (اِخ ) فاراب . پاراو. ناحیتی است [ به ماوراءالنهر ] با نعمت و قصبه ٔ او را کدر خوانند و مردمانی اند جنگی و دلاور و جای بازرگانان است و شهرک سوناخ از وی است . (حدود العالم ) : نیست آن سر، کدوی پاراب است نه چنان سر، کدوست در پاراب . <
پارولغتنامه دهخداپارو. (اِ) بیل مانندی باشد از چوب که بدان برف روبند. (برهان ). آلتی چوبین که بدان برف و سرگین روبند. بیل چوبین . پاپروب . (محمود بن عمر ربنجنی ). برف افکن .- پاروی کشتی ؛ آلتی چوبین که قایق رانان بدان آب رود یا دریا بشورانند. خَله . فیَه . بیل . م
عیوقلغتنامه دهخداعیوق . [ ع َی ْ یو ] (اِخ ) ستاره ای است خرد روشن سرخ رنگ ، بطرف راست کهکشان که پیرو ثریا باشد. اصل آن بر وزن فیعول است و چون یاء ساکن و واو بدنبال هم آمده اند، به یاء مشدد تبدیل شده اند. (از منتهی الارب ). آن را عیوق از آن گویند که او گویا نگهبان ثریا است ، مشتق از عوق بمعنی
پاراوانلغتنامه دهخداپاراوان . (فرانسوی ، اِ) تجیرگونه ای که در اطاقها برابر تخت خواب نهند تا روشنائی کم کند.
پاراوانفرهنگ فارسی عمیددیواری قابل جابجا شدن که از تخته و پارچه ساخته میشود و بهوسیلۀ آن قسمتی از یک فضا را از قسمت دیگر جدا میکنند.
پاراوانفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) تجیر، دیوار مانندی که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیلة آن قسمتی از اتاق ، مغازه و... را از قسمت دیگر جدا می کنند.