پارتیفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به پارت: هنر پارتی.۲. از قوم پارت؛ از مردم پارت: سرباز پارتی.۳. (اسم) زبان پهلوی اشکانی.
پارتیفرهنگ فارسی عمید۱. محموله.۲. (صفت) شخص صاحبنفوذی که در جایی به نفع کسی کاری میکند و یا از نفوذ او استفاده میشود.
پارتیفرهنگ فارسی عمیدنوعی مهمانی به سبک غربی همراه با رقص و موسیقی که معمولاً با حضور جوانان برگزار میشود.
برقگیرarrester, lightning arrester, surge arresterواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که در برابر صاعقه و خیز و بیشولتاژ از تأسیسات الکتریکی محافظت میکند
سرپل هواییairheadواژههای مصوب فرهنگستان1. منطقهای در سرزمین دشمن یا مناطق اشغالی که یگان هوابُرد و آمادها و تجهیزات مربوط از راه هوا در آن منطقه فرود میآیند و یگانهای هجومی پس از آفند منطقه را پاک و پدافند میکنند 2. ناحیۀ مشخصی در منطقۀ عملیاتی که بهعنوان پایگاه آماد و تخلیه از راه هوا مورد استفاده قرار میگیرد
خط سرپل هواییairhead lineواژههای مصوب فرهنگستانمنطقهای با فاصله از کنارۀ رود در اراضی دشمن یا دشمن بالقوه که پس از تسخیر، عبور سربازان و تجهیزات را تسهیل میکند و نیز نقش پایگاهی را دارد که از آنجا میتوان عملیات آفندی را تداوم بخشید یا از اراضی کلیدی در پشت سر حفاظت کرد
پوسیدگی متوقفarrested caries, arrested dental cariesواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پوسیدگی که پیشروی ندارد و غیرفعال شده است
خشکaridواژههای مصوب فرهنگستانویژگی منطقه یا اقلیم یا شرایطی که دارای رطوبت ناکافی و تبخیر بیش از بارش است
پارتیزانلغتنامه دهخداپارتیزان . (فرانسوی ، ص ، اِ) جانبدار. طرفدار. هواخواه . || معتقد به عقیده یا مسلکی .
پارتی بازیلغتنامه دهخداپارتی بازی . (حامص مرکب ) (از پارتی کلمه ٔ فرانسوی و بازی فارسی ) تعصب و دسته بندی پیش بردن قصدی را.
پارتی نیکلغتنامه دهخداپارتی نیک . [ ک ُ ] (اِخ ) شهری به صقلیه از ایالت پالرم بر ساحل بحر، دارای 21600 تن سکنه و کارخانه های ابریشم بافی است .
پارتی نیوملغتنامه دهخداپارتی نیوم . (فرانسوی ، اِ) فلزی مخلوط از آلومینیوم و تونگستن و مانیزیوم که بعلت سبکی و صلابت در ساختمان اتومبیل بکار رود.
پارتیزانلغتنامه دهخداپارتیزان . (فرانسوی ، ص ، اِ) جانبدار. طرفدار. هواخواه . || معتقد به عقیده یا مسلکی .
پیساندر اسپارتیلغتنامه دهخداپیساندر اسپارتی . [ رِ اِ ] (اِخ ) فرمانده بحریه ٔ لاسدمون در جنگ با اردشیر دوم پادشاه هخامنشی . وی در جنگ دریائی میان ایرانیان بسرداری فرناباذوکنن کشته شده است . (ایران باستان ج 2 ص 1112).
زبان پارتیلغتنامه دهخدازبان پارتی . [ زَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبان پهلوی اشکانی را گویند. (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع ج 1 ص 349). رجوع به مقدمه ٔ برهان قاطع چ معین و ایران باستان ج 3
نه هارتی و نه پارتیلغتنامه دهخدانه هارتی و نه پارتی . [ ن َ ی ُ ن َ ] (ق مرکب ) در تداول ، بی مقدمه . (یادداشت مؤلف ).
ارد پارتیلغتنامه دهخداارد پارتی . [ اُ رُ دِ ] (اِخ ) هیجدهمین پادشاه از سلسله ٔ اشکانیان ارمنستان که در سال 35 م . سلطنت یافت .