پاریابلغتنامه دهخداپاریاب . (اِ مرکب ) زراعتی را گویند که به آب چشمه و کاریز و مانند آن مزروع شود و آنرا فاریاب و فاریاو نیز نامند. (فرهنگ جهانگیری ). زراعتی را گویند که با آب رودخانه و امثال آن مزروع شود. (برهان ). مسقوی . آبی .
پاریابلغتنامه دهخداپاریاب . (اِخ ) فاریاب . شهری است بخراسان از گوَزگانان ، بر شاهراه کاروان و بسیار نعمت . (حدود العالم ). از شهرهای مشهور خراسان ، از اعمال گوزگانان که از آنجا تا بلخ شش منزل است : و دیگر آنکه از پاریاب سوی اندخود رفتن نزدیک است . (تاریخ بیهقی ). دیگر ر
حرائبلغتنامه دهخداحرائب . [ ح َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ حَریبة. حَریبةالرجل ؛ مال مسلوبه ٔ مرد یا مال که بدان زندگانی نماید. (منتهی الارب ) : مردان از کار بازماندندو اموال و خزاین و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272</
حرابلغتنامه دهخداحراب . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حربة. (منتهی الارب ) : راهی بریده ام که درختان او ز خارهمچون مبارزانی بودند باحراب . مسعودسعد.ارباب آن حراب و ضراب راه گریز و پرهیز گرفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی ص <span class="h
میدان پاریابلغتنامه دهخدامیدان پاریاب . [ م َ پارْ ] (اِخ ) دهی است از بخش ارکواز شهرستان ایلام ، واقع در 15 هزارگزی جنوب خاوری قلعه دره با 120 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span cla
امرو پاریابلغتنامه دهخداامرو پاریاب . [اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان با 100 تن سکنه . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات ، حبوب و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
فاریاولغتنامه دهخدافاریاو. [ فارْ ] (اِ مرکب ) صورتی از کلمه ٔ فاریاب و معرب پاریاب است . رجوع به فاریاب و فاراب شود.
میدان پاریابلغتنامه دهخدامیدان پاریاب . [ م َ پارْ ] (اِخ ) دهی است از بخش ارکواز شهرستان ایلام ، واقع در 15 هزارگزی جنوب خاوری قلعه دره با 120 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span cla
امرو پاریابلغتنامه دهخداامرو پاریاب . [اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان با 100 تن سکنه . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات ، حبوب و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).