پاسیاریwatchman styleواژههای مصوب فرهنگستانروشی درخورتوجه در امور انتظامی که مشخصۀ آن دغدغۀ برقراری نظم در جامعه است و این دغدغه به نیروی انتظامی مشروعیت میدهد تا برای حفظ آرامش جامعه بهطور غیررسمی در زندگی روزمرۀ مردم دخالت کند
پشتۀ یخرُفتیesker/ asar/ eschar/ eskar/ osarواژههای مصوب فرهنگستانپشتۀ ساختهشده از انباشتههای شن و ماسۀ یخساری
حصاریلغتنامه دهخداحصاری . [ ح ِ ] (اِ) لحنی از الحان موسیقی : در آن پرده که خوانندش حصاری چنین بکری برآورد از عماری . نظامی .رجوع به حصار و حصارک بدل شود.
حصاریلغتنامه دهخداحصاری . [ ح ِ ] (ص نسبی ) محصور. محاصره شده . بحصارپناهیده . متحصن . حصارگرفته : حصاری شدند آن سپه در یمن خروش آمد از کودک و مرد و زن . فردوسی .که خاقان چین زینهاری شده ست ز بهرام جنگی حصاری شده ست . <p cla