پانکراسفرهنگ فارسی عمیدغدۀ بزرگ، خوشهای و سرخرنگ نزدیک معده که آنزیمهای گوارشی را به قسمت ابتدایی رودۀ کوچک و هورمون انسولین را در خون میریزد؛ لوزالمعده.
انکراسلغتنامه دهخداانکراس . [ اِ ک ِ ] (ع مص ) بر روی درافتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انکباب . (از اقرب الموارد). || بر روی درآمدن در چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). با روی داخل شدن در چیزی . (از اقرب الموارد). درآمدن در چیزی . (از ناظم الاطباء).
پانکراسیهلغتنامه دهخداپانکراسیه .[ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) پانکر [ رِ ] نوعی از طایفه ٔ نرگس دارای گلهای سفید که در نواحی گرمسیر روید.
پانکراسیهلغتنامه دهخداپانکراسیه .[ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) پانکر [ رِ ] نوعی از طایفه ٔ نرگس دارای گلهای سفید که در نواحی گرمسیر روید.