اقسانلغتنامه دهخدااقسان . [ اِ ] (ع مص ) درشت گردیدن دست و شوخ بستن بکار کشت و آب کشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تقلعثلغتنامه دهخداتقلعث . [ ت َ ق َ ع ُ ] (ع مص ) پاکشان رفتن که گویی از گل برمی کند پا را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تقلع شود.
نثاری تبریزیلغتنامه دهخدانثاری تبریزی . [ ن ِ ی ِ ت َ ] (اِخ ) (ملا...) از شاعران قرن دهم هجری و معاصر محتشم کاشانی است . به روایت مؤلف خلاصةالاشعار «به خراسان و قزوین سفر کرده و به کاشان رفته و محتشم را هجو کرده است . او راست »:کمتر از پروانه ای در جان سپاری نیستم گر نسازم جان نثار او نثاری
ابوالجنابلغتنامه دهخداابوالجناب . [ اَ بُل ْ ج َن ْ نا ] (اِخ ) شیخ نجم الدین طامّةالکبری . احمدبن عمربن محمدبن عبداﷲ صوفی خیوقی خوارزمی . مولد او به سال 540 هَ . ق . در خوارزم . و گویند کنیت ابوالجناب را رسول صلوات اﷲعلیه در خواب بدو داد. و گاهی او را شیخ نجم الد