پترلغتنامه دهخداپتر. [ پ َ ت َ ] (اِ) تُنُکه ٔ طلا و نقره و مس و برنج و امثال آنرا گویند که در آن اسماء و طلسمات و تعویذ نقش کنند. (برهان ). این کلمه هندی است . (رشیدی ). و صاحب غیاث اللغات گوید پتر به فتحتین پاره های آهن پهن کرده شده و این لفظ مشترک است در هندی و فارسی مگر در هندی تاء فوقان
پترفرهنگ فارسی عمیدتکۀ فلز یا چیز دیگر که بر روی آن طلسم یا تعویذ بنویسند: ◻︎ چشم بد کز پتر آهن و تعویذ نگشت / بند تعویذ ببرّید و پتر باز دهید (خاقانی: ۱۶۴).
پترفرهنگ فارسی معین(پَ تَ) [ هند. ] ( اِ.) قطعه ای از طلا، نقره ، مس ، برنج و مانند آن که بر روی آن طلسمات و تعویذ نقش کنند.
گذربرگ تیرTIR carnet, carnet de TIR (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانمجوز سازمان حملونقل بینالمللی جادهای (TIR) به وسایل نقلیۀ باری برای عبور از مرز کشورهای عضو با برخورداری از تسهیلات گمرکی
تایرtyre/ tireواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای لاستیکی که بر روی چرخ وسیلۀ نقلیه سوار میشود بهنحویکه با سطح زمین همواره در تماس است و با کاستن از شدت ضربات ناشی از عوارض جاده و تحمل بار واردشده، حرکت چرخ و جابهجایی وسیلۀ نقلیه را بسیار آسان میکند
رَسَن تایرtire cordواژههای مصوب فرهنگستانرسنی از مواد بسپاری یا معدنی که از تاباندن تکرشتهها یا تکرشتههای چندلا یا نخ شکل میگیرد و برای تقویت تایر به کار میرود
سوخت تایریtire-derived fuelواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سوخت که از خرد کردن تایرهای فرسوده به دست میآید
پایشگر باد تایرtire pressure monitoring systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که پیوسته فشار باد تایرها را میسنجد و در صورت کم شدن فشار باد از حد تعیینشده، هشدار میدهد اختـ . پات TPMS
پترهلغتنامه دهخداپتره . [ ] (اِ) قفل باشد از آن در و غیر آن . (صحاح الفرس ). (در نسخه ٔ دیگر «پره » و این صحیح است و پتره محرف آن است ). بند.
پترآلکساندروسکلغتنامه دهخداپترآلکساندروسک . [ پ ِ رُ ل ِ رُ ] (اِخ ) یکی از قلاع ترکستان روس ، مرکز ایالت آمودریا در نزدیکی آمودریا تقریباً مقابل شهر خانکا .
پترالغتنامه دهخداپترا. [ پ ِ ] (اِخ ) یا وادی موسی . شهر عربستان قدیم میان بحر احمر و بحرالمیت که متعاقباً پایتخت نبطیها و مردم ادوم یا ادومیه و سپس در دوره ٔ تسلط رومیان پایتخت فلسطین سوم بوده است . این شهر در دره ٔ عمیقی از کوه هور قرار داشت و در تجارت میان فینیقیه و فلسطین تأثیر و دخالت ع
پترارکلغتنامه دهخداپترارک . [ پ ِ ] (اِخ ) شاعر معروف ایتالیائی متولد بسال 1304 م .703/ هَ.ق . در آرززو. وی مورخ و متتبعی بزرگ و صاحب مطالعات کثیره درکتب خطی قدیم و یکی از مبرزترین افراد بشردوستان در عصر تجدد بود و شهرت وی بیشت
پتربروکلغتنامه دهخداپتربروک . [ پ ِ ت ِ ب ُ ] (اِخ ) شهری از انگلستان دارای 22395 تن سکنه . و صاحب تجارت گندم و زغال و گچ و آجر و کلیسائی زیبا دارد.
منچیکوفلغتنامه دهخدامنچیکوف .[ م َ / م ِ ک ُ ] (اِخ ) سیاستمدار روس که در سال 1672م . در مسکو متولد و در سال 1792 در سیبری درگذشت . او فرزند شیرینی فروشی بیش نبود ولی همبازی پتر کبیر امپراتور رو
پترهلغتنامه دهخداپتره . [ ] (اِ) قفل باشد از آن در و غیر آن . (صحاح الفرس ). (در نسخه ٔ دیگر «پره » و این صحیح است و پتره محرف آن است ). بند.
پترآلکساندروسکلغتنامه دهخداپترآلکساندروسک . [ پ ِ رُ ل ِ رُ ] (اِخ ) یکی از قلاع ترکستان روس ، مرکز ایالت آمودریا در نزدیکی آمودریا تقریباً مقابل شهر خانکا .
پترالغتنامه دهخداپترا. [ پ ِ ] (اِخ ) یا وادی موسی . شهر عربستان قدیم میان بحر احمر و بحرالمیت که متعاقباً پایتخت نبطیها و مردم ادوم یا ادومیه و سپس در دوره ٔ تسلط رومیان پایتخت فلسطین سوم بوده است . این شهر در دره ٔ عمیقی از کوه هور قرار داشت و در تجارت میان فینیقیه و فلسطین تأثیر و دخالت ع
پترارکلغتنامه دهخداپترارک . [ پ ِ ] (اِخ ) شاعر معروف ایتالیائی متولد بسال 1304 م .703/ هَ.ق . در آرززو. وی مورخ و متتبعی بزرگ و صاحب مطالعات کثیره درکتب خطی قدیم و یکی از مبرزترین افراد بشردوستان در عصر تجدد بود و شهرت وی بیشت
پتربروکلغتنامه دهخداپتربروک . [ پ ِ ت ِ ب ُ ] (اِخ ) شهری از انگلستان دارای 22395 تن سکنه . و صاحب تجارت گندم و زغال و گچ و آجر و کلیسائی زیبا دارد.
تالیسپترلغتنامه دهخداتالیسپتر. [ ] (اِ) دوای هندی است . (الفاظ الادویه ص 71). رجوع به تالیس تپر و تالیس و تالیستر شود.
دیوپترلغتنامه دهخدادیوپتر. [ ی ُ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) دستگاه نوری مرکب از دو محیط شفاف دارای ضرایب انکسار متفاوت . قوانین سیر نور در دیوپترها و تشکیل تصویر در آنها از مباحث مهم نورشناسی است . (از دائرة المعارف فارسی ).
هلیکوپترلغتنامه دهخداهلیکوپتر. [ هَِ کُپ ْ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) قسمی هواپیمای کوچک که به هنگام برخاستن از زمین و نشستن بر آن میتواند به حالت عمودی حرکت کند. (فرهنگ فارسی معین ).
هلی کوپترفرهنگ فارسی عمیدوسیلۀ نقلیۀ هوایی کوچک که هنگام بالا رفتن و فرود آمدن میتواند عمودی حرکت کند.