پتولغتنامه دهخداپتو. [ پ َ ] (اِ) از پت بمعنی مو، قسمی منسوج پشمین . پشمینه ٔ معروف کشمیری . (رشیدی ). پارچه ٔ زفت پشمین که بر روی لحاف و گاهی تنها چون لحاف بر روی افکنند. فرالاوی گوید در صفت جوانی صوفی : بتن بر یکی ژنده ای از پتوشب و روز بودی بروی و بمو.
پتولغتنامه دهخداپتو. [ پ َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه لار به بستک میان انوه و شیخ حضور در 474500 گزی شیراز.
پتولغتنامه دهخداپتو.[ پ َ ت َ ] (اِ) موضعی را گویند از کوه و غیر آن که پیوسته آفتاب بر آن بتابد و مقابل آنرا نسر خوانند ومخفف پرتو هم هست . (برهان ). برآفتاب . آفتاب رویه .
نوترینوی تاؤtau neutrinoواژههای مصوب فرهنگستانذرهای که به همراه تاؤ، نسل سوم لپتونها را تشکیل میدهد و در طبیعت فقط بهصورت چپگرد وجود دارد
طیفسنج جِرمی زمانپروازیtime-of-flight mass spectrometer, TOF 2واژههای مصوب فرهنگستاننوعی طیفسنج جِرمی که در آن یونها برمبنای سرعتهایشان بدون اعمال هرگونه نیروی بیرونی جدا میشوند
بازدهی تا سررسیدyield to maturityواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین سالانۀ بازدهی اوراق قرضهای که سرمایهگذار، تا سررسید، آنها را نگه میدارد
پرداخت کرایه تا محلcarriage paid toواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قرارداد در تجارت بینالمللی که برطبق آن فروشنده کرایة حمل را تا محل تعیینشده پرداخت میکند اختـ . پک تام CPT
پتوازلغتنامه دهخداپتواز. [ پ َت ْ ] (اِ) بتواز. پدواز. (رشیدی ). آده . میقعه . (برهان ). نشیمن کبوتر و باز و دیگر پرندگان از شکاری و غیرشکاری و آن دو چوب است که به اندک فاصله از یکدیگر بر زمین فروبرند و چوب دیگر بر زبر آن دو نهند چنانکه نشستن آن جانوران را بکار آید. || مطلق آرامگاه و نشستنگاه
پتوسلغتنامه دهخداپتوس . [ پ ِ ] (اِخ ) مردی رومی که او را به تهمت مخالفت با کُلد امپراطور روم محکوم به مرگ کردند و زن او مسماة به آرّی آرّیا پیش از او خود را بکشت و قبل از مرگ برای تشجیع شوهر خود گفت «پتوس ، بنگر مرگ را تعبی نیست » .
پتولمائیسلغتنامه دهخداپتولمائیس . [ پ ِ ت ُ ل ِ ] (اِخ ) نام چندین شهراست که بزمان بطالسه ٔ مصر تأسیس یا تعمیر و تزیین شده است و عمده ٔ آن شهرها که بنام پتولمائیس نامیده میشود شهرهای ذیل است : اولی در ساحل سوریه ، شهری که امروز بنام عکا خوانده میشود. دومی در ساحل برقه که امروز آنرا طلمه خوانند و
پتولهلغتنامه دهخداپتوله . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) بافته ٔ ابریشمی منقش کار هندوستان را گویند. (برهان ).
پتوازلغتنامه دهخداپتواز. [ پ َت ْ ] (اِ) بتواز. پدواز. (رشیدی ). آده . میقعه . (برهان ). نشیمن کبوتر و باز و دیگر پرندگان از شکاری و غیرشکاری و آن دو چوب است که به اندک فاصله از یکدیگر بر زمین فروبرند و چوب دیگر بر زبر آن دو نهند چنانکه نشستن آن جانوران را بکار آید. || مطلق آرامگاه و نشستنگاه
پتوسلغتنامه دهخداپتوس . [ پ ِ ] (اِخ ) مردی رومی که او را به تهمت مخالفت با کُلد امپراطور روم محکوم به مرگ کردند و زن او مسماة به آرّی آرّیا پیش از او خود را بکشت و قبل از مرگ برای تشجیع شوهر خود گفت «پتوس ، بنگر مرگ را تعبی نیست » .
پتولمائیسلغتنامه دهخداپتولمائیس . [ پ ِ ت ُ ل ِ ] (اِخ ) نام چندین شهراست که بزمان بطالسه ٔ مصر تأسیس یا تعمیر و تزیین شده است و عمده ٔ آن شهرها که بنام پتولمائیس نامیده میشود شهرهای ذیل است : اولی در ساحل سوریه ، شهری که امروز بنام عکا خوانده میشود. دومی در ساحل برقه که امروز آنرا طلمه خوانند و
پتولهلغتنامه دهخداپتوله . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) بافته ٔ ابریشمی منقش کار هندوستان را گویند. (برهان ).