پخمگیلغتنامه دهخداپخمگی . [ پ َ م َ / م ِ ] (حامص ) سادگی .حالت و چگونگی آنکه پخمه است و رجوع به پخمه شود.
خیمگیلغتنامه دهخداخیمگی . [ خ َ م َ / م ِ] (ص نسبی ) منسوب به خیمه . آنچه یا آنکه به خیمه و سراپرده بستگی دارد. || آنکه فرمان خیمه برپای کردن می دهد. (ناظم الاطباء). || دربان خیمه . (ناظم الاطباء). فراش . (آنندراج ) : الا یا خیمگی خ
خیمیلغتنامه دهخداخیمی . [ خ َ ] (ص نسبی ) خیمه فروش . آنکه خیمه دوزد وفروشد. (یادداشت مؤلف ). خیمه دوز. (ناظم الاطباء).
خمیلغتنامه دهخداخمی . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه ٔ بخش برداسکن شهرستان کاشمر و دارای 660 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و میوه و باغ انجیر و انار و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr
زیرکیفرهنگ مترادف و متضادبصارت، بصیرت، چارهگری، دها، شطارت، فراست، فطنت، کیاست، هشیاری، هشیاری، هوش، هوشمندی، هوشیاری ≠ پخمگی
چلمنیلغتنامه دهخداچلمنی . [ چ ُ م َ ] (حامص ) در تداول عامه ، به معنی گولی و سادگی و پخمگی است . فریب خوارگی . ابلهی . سفاهت . پفیوزی . و رجوع به چلمن شود.
په پگیلغتنامه دهخداپه پگی . [ پ َ پ َ / پ ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی په په (پپه )، پخمگی . چلمنی . گولی . رجوع به پپه و په په شود.
سادگیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیآلایشی، بینقشی ۲. بیرنگی، بیغلوغشی، پاکی ۳. زودباوری، سادهلوحی، پخمگی ≠ رندی ۴. سادهدلی، بیریایی، ۵. بساطت ۶. آسانی، سهولت
سادگیلغتنامه دهخداسادگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) ساده بودن . عاری بودن از نقش و نگار. بی نقشی . || بی آرایشی .بی زیوری . بی زینتی . || آسانی . مقابل دشواری . || خلوص . بی آمیغی . بساطت . || همواری . صافی . || همواری سخت . لغزانی . لغزندگی :</span