توزیع خیدوchi square distributionواژههای مصوب فرهنگستانتوزیع احتمال مجموع مربعات تعدادی ثابت از متغیرهای تصادفی مستقل بهنجار/ نرمال استاندارد
مقطع نوع HH-type sectionواژههای مصوب فرهنگستانمدل زمین سهلایهای که در آن لایة میانی رساناتر از لایههای رویی و زیری است
پخچیدنلغتنامه دهخداپخچیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) کوفته شدن . پهن گردیدن . (برهان ). پخشیدن . بپا کوفته شدن . پهن شدن چیزی که به آن ضربی رسیده باشد. پخچودن . پخشودن .
پخچیدهلغتنامه دهخداپخچیده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف ) پهن . کوفته شده . پخش و برابر با زمین شده . پخچوده . پهن شده . پهن گردیده : تیغت تن کوهسار انجیده گرزت سر روزگار پخچیده .سراج الدین راجی .
پخچیزیدنلغتنامه دهخداپخچیزیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) غلتیدن . (فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ) : چه سود کند که آتش عشقش دود از دل من همی برانگیزدپیش همه مردمان و او عاشق [ کذا ]جوینده (کذا) بخاک بر بپخچیزد. عسجدی . || پیچیدن . (صحاح ال
پخچیدنلغتنامه دهخداپخچیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) کوفته شدن . پهن گردیدن . (برهان ). پخشیدن . بپا کوفته شدن . پهن شدن چیزی که به آن ضربی رسیده باشد. پخچودن . پخشودن .
پخچیدهلغتنامه دهخداپخچیده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف ) پهن . کوفته شده . پخش و برابر با زمین شده . پخچوده . پهن شده . پهن گردیده : تیغت تن کوهسار انجیده گرزت سر روزگار پخچیده .سراج الدین راجی .
پخچیزیدنلغتنامه دهخداپخچیزیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) غلتیدن . (فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ) : چه سود کند که آتش عشقش دود از دل من همی برانگیزدپیش همه مردمان و او عاشق [ کذا ]جوینده (کذا) بخاک بر بپخچیزد. عسجدی . || پیچیدن . (صحاح ال