پرآبلغتنامه دهخداپرآب . [ پ ُ ] (ص مرکب ) (در سیب و امرود و لیمو و نارنج و غیره ) شاداب . طری . آبدار. دارای شیره ٔ نباتی بسیار : دانه [ انگور ] از خوشه ریختن آغاز کرده و پرآب است دلیل میکند که فائده ٔ این در آب این است . (نوروزنامه ). || دارای آب بسیار. که آب بسی
پرآبفرهنگ فارسی عمید۱. دارای آب بسیار.۲. میوۀ آبدار؛ میوه رسیده.۳. [قدیمی، مجاز] شیوا؛ نغز.۴. [قدیمی، مجاز] شاداب.۵. [قدیمی] گریان؛ اشکریز.۶. [قدیمی] درخشان.۷. پرباران.
تجاوز به همسرmarital rape, spousal rape, wife rapeواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه کنش جنسی توسط همسر فرد بدون رضایت او
حرائبلغتنامه دهخداحرائب . [ ح َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ حَریبة. حَریبةالرجل ؛ مال مسلوبه ٔ مرد یا مال که بدان زندگانی نماید. (منتهی الارب ) : مردان از کار بازماندندو اموال و خزاین و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272</
حرابلغتنامه دهخداحراب . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حربة. (منتهی الارب ) : راهی بریده ام که درختان او ز خارهمچون مبارزانی بودند باحراب . مسعودسعد.ارباب آن حراب و ضراب راه گریز و پرهیز گرفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی ص <span class="h
پرآب و تابلغتنامه دهخداپرآب و تاب . [ ب ُ ] (ص مرکب ) پرطنطنه . پرطمطراق . به تفصیل . با اوصاف بسیار.
جزع پرآبلغتنامه دهخداجزع پرآب . [ ج َ ع ِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مهره ٔ پرآب . مهره ٔ یمانی آب دار. مهره ٔ شفاف : دو چشمش فی المثل چون جزع پرآب ز رشکش چشم نرگس مانده در خواب .نظامی .
گل پرآبادلغتنامه دهخداگل پرآباد. [ گ ُ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر واقع در 33000گزی جنوب خاوری شهر ملایر و 4000گزی شمال خاوری راه شوسه ٔ ملایر به اراک . هوای آن معتدل و دارای 437<
پرآب و تابلغتنامه دهخداپرآب و تاب . [ ب ُ ] (ص مرکب ) پرطنطنه . پرطمطراق . به تفصیل . با اوصاف بسیار.
جزع پرآبلغتنامه دهخداجزع پرآب . [ ج َ ع ِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مهره ٔ پرآب . مهره ٔ یمانی آب دار. مهره ٔ شفاف : دو چشمش فی المثل چون جزع پرآب ز رشکش چشم نرگس مانده در خواب .نظامی .