پراشیدهلغتنامه دهخداپراشیده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف ) پریشان شده . (برهان ) (شعوری ). پراکنده گشته . (شعوری ). پراکنده . پریشان . ولاو. وِلو. تار و مار. بشولیده . پشولیده . پاچیده . پاشیده . پرت و پلا. ترت و پرت . پریش . پریشیده . پخش . متفرق . ریخته پاشیده <spa
پراشیدهفرهنگ فارسی عمید۱. پراکنده.۲. ازهمپاشیده؛ پریشانشده: ◻︎ مجلس پراشیده همه، میوه خراشیده همه / نقل بپاشیده همه، به چاکران کرده یله (شاکر: شاعران بیدیوان: ۵۰).
راشدیةلغتنامه دهخداراشدیة. [ ش ِ دی ی َ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء بغداد. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ) (از قاموس الاعلام ترکی ).
موج پراشیدهdiffracted waveواژههای مصوب فرهنگستانموجی که راستای انتشار آن نه براثر شکست یا بازتاب، بلکه براثر روبهرو شدن با مانع یا شکاف تغییر کرده باشد
راشدیلغتنامه دهخداراشدی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به راشدیه که قریه ای است در نواحی بغداد. (از الانساب سمعانی ).
روسپیدیلغتنامه دهخداروسپیدی . [ س ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی روسپید. روسپید شدن : بکدام روسپیدی طمع بهشت بندی که تو در خریطه چندین ورق سیاه داری . سعدی .رجوع به روسپید و روسفید و روسفیدی شود.
موج پراشیدهdiffracted waveواژههای مصوب فرهنگستانموجی که راستای انتشار آن نه براثر شکست یا بازتاب، بلکه براثر روبهرو شدن با مانع یا شکاف تغییر کرده باشد
روش پودریpowder methodواژههای مصوب فرهنگستانروشی در پراش که در آن باریکۀ تکفام پرتوهای ایکس یا نوترونها را به نمونهای شامل تعداد بیشماری بلورک میتابانند و پرتوهای پراشیده را آشکارسازی میکنند
پریشیدهلغتنامه دهخداپریشیده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف ) پراشیده . پریشان شده . متفرق گشته . متفرق ساخته . پراکنده شده : گفت بر پرنیان ریشیده طبل عطار شد پریشیده . عنصری .پریشیده عقل و پراگنده هوش ز
پریشلغتنامه دهخداپریش . [ پ َ ] (ن مف مرخم ) پریشان . پریشیده . پراکنده . تار و مار. متفرق . جداکرده . پراشیده . بازپاشیده . || (ن مف ) فروفشانده . بیفشانده . افشانده . ببادداده : زلف پریش (بصورت اضافه ) : نیک ماند خم زلفین سیاه تو به دال نیک ماند شکن جعد پریش
موج پراشیدهdiffracted waveواژههای مصوب فرهنگستانموجی که راستای انتشار آن نه براثر شکست یا بازتاب، بلکه براثر روبهرو شدن با مانع یا شکاف تغییر کرده باشد