پراندیشهلغتنامه دهخداپراندیشه . [ پ ُ اَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب )اندیشناک . با فکرهای گوناگون . اندوهناک . اندوهگین . اندوهگن . غمگین . غمگن . ترسان . بیمناک . پربیم . و این کلمه با مصادر شدن و گشتن و کردن صرف شود (پر اندیشه شدن . پر اندیشه گشتن . پر اندیشه کردن ) <
پراندیشهفرهنگ فارسی عمید۱. دارای اندیشۀ بسیار؛ اندیشناک؛ بافکر؛ فکور.۲. اندوهناک؛ غمگین.۳. محتاط.پراننده (صفت فاعلی)۱. پروازدهنده.۲. پرتابکننده.
دیریازفرهنگ فارسی عمیددیریازنده؛ دراز؛ طولانی: ◻︎ پراندیشه بود آن شب دیریاز / چوخورشید بنمود تاج از فراز (فردوسی: ۲/۸).
فشفرهنگ فارسی عمیدمانند؛ شبیه (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اژدهافش، شیرفش: ◻︎ همی بود پیشش پرستارفش / پراندیشه و دست کرده به کش (فردوسی: ۵/۲۹۸).
گنبد تیزگشتلغتنامه دهخداگنبد تیزگشت . [ گُم ْ ب َ دِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : پراندیشه از گنبد تیزگشت که فردا به سر بر چه خواهد گذشت .نظامی .