پربهالغتنامه دهخداپربها. [ پ ُ ب َ ](ص مرکب ) گران قیمت . که قیمت بسیار دارد. پُرارزش . ثمین . پرقیمت . گرانمایه . قیمتی . گران . بهاگیر. گران بها. گران سنگ . بهاوَر. نفیس . مقابل کم بها : پشیمان تر آنکس که خود برنداشت از آن گوهر پربها سر بگاشت . <p class="a
پربهافرهنگ مترادف و متضادارزشمند، بهادار، بهاور، پرارزش، پرقیمت، ثمین، قیمتی، گرانبها، گرانقیمت، نفیس ≠ کمبها
ربیعای بلخیلغتنامه دهخداربیعای بلخی . [ رَ ب َ ] (اِخ ) شاعر بود و بنابه نوشته ٔ صاحب روز روشن (ص 238) شاگردی شوکت بخاری کرد. (از الذریعه ج 9 قسم 2).
پُربها دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال پُربها دادن، مبالغه کردن، دستبالا گرفتن، اضافی برآورد کردن ازکاهیکوهی درست کردن، بزرگ کردن ◄ منبسط کردن اهمیت دادن لطفداشتن، ستایش بیشازحد کردن، باد کردن، اغراق کردن گران فروختن، گران حساب کردن