پرتگالیفرهنگ فارسی عمیدنوعی شراب پرتغالی: ◻︎ حریف آن مسیحا مشربم کز ساغر عشرت / به ترسا زادهای نوشد شراب پرتگالی را (فیضی: لغتنامه: ترسازاده).
رطلیلغتنامه دهخدارطلی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به رطل . || آنکه رطل باده کشد. (فرهنگ فارسی معین ) : من به نیروی عشق و عذر شراب کردم آنها که رطلیان خراب .نظامی .
رطلةلغتنامه دهخدارطلة. [ رَ ل َ ] (ع ص ) مؤنث رطل . (منتهی الارب ). مؤنث رطل به معنی اسب سبکرو. (از آنندراج ). رجوع به رَطل شود.
رطلةلغتنامه دهخدارطلة. [ رِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث رطل به معنی اسب سبکرو. (از اقرب الموارد). رجوع به رِطل و رَطل شود.
پرتغالیفرهنگ فارسی عمید۱. از مردم پرتغال.۲. تهیهشده در پرتغال.۳. (اسم) زبانی از شاخۀ زبانهای رومیایی (لاتین) که در پرتغال و برزیل بدان سخن میگویند.۴. = پرتگالی
جام دادنلغتنامه دهخداجام دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) پیاله دادن . قدح دادن : فرنگی صفت جام عالی بده اگر میدهی پرتگالی بده .عالی شیرازی (از ارمغان آصفی ).
ترسازادهلغتنامه دهخداترسازاده . [ ت َ دَ / دِ ](ص مرکب ، اِ مرکب ) ترسابچه . (آنندراج ) : حریف آن مسیحامشربم کز ساغر عشرت به ترسازاده ای نوشد شراب پرتگالی را. فیضی (از آنندراج ).و رجوع به ترسابچه شود.<
جام عالیلغتنامه دهخداجام عالی . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از قدح بزرگ که بدان شراب خورند. (آنندراج ) : فرنگی صفت جام عالی بده اگر میدهی پرتگالی بده . ملاطغرا (از آنندراج ).جام شهریاری . (آنندراج ). رجوع به جام شهریاری شود.<
چاپلغتنامه دهخداچاپ . (اِ) طبع. باسمه . عملی است که بواسطه ٔ آن میتوان از روی یک نوشته چند نسخه ٔ شبیه به آن تهیه کرد. (لغات نو فرهنگستان ). طبع و باسمه و تافت و انطباع و تافتگی از روی خط و نوشته . (ناظم الاطباء)؛ چاپ اول ، طبع نخستین کتابی ؛ چاپ عبدالرحیم ، طبع او. چاپ سنگی و چاپ سربی و چاپ