پرهراسلغتنامه دهخداپرهراس . [ پ ُ هََ ] (ص مرکب ) پرترس . پربیم : همی بود ازیشان دلش پرهراس که روزی شوند اندرو ناسپاس . فردوسی .دبیران برفتند دل پرهراس ز شبگیر تا شب گذشته سه پاس . فردوسی .ز دادار گی
پرهراسفرهنگ فارسی عمید۱. ترسان: ◻︎ به یزدان نباید بُودن ناسپاس / دل ناسپاسان بُوَد پرهراس (فردوسی: ۶/۴۹۰).۲. ترسناک.
پرآرایشلغتنامه دهخداپرآرایش . [ پ ُ ی ِ ] (ص مرکب ) سخت آراسته و مزیَّن : سه دیگر که با داد و بخشایش است ز تاجش زمانه پرآرایش است .فردوسی .
پرارزلغتنامه دهخداپرارز. [ پ ُ اَ ] (ص مرکب ) که ارزش بسیار دارد. بسیار ارزنده . پرقیمت . پرارج . ارجمند. بهادار.
پریروزلغتنامه دهخداپریروز. [ پ َ ](ق مرکب ) پریر. یک روز پیش از دیروز. روز پیش از روز گذشته . روز قبل از دی . روز پیش . اوّل مِن اَمس .
پرنهیبفرهنگ فارسی عمیدپرترسوبیم؛ پرهراس: ◻︎ بدان شادمانی و آن فرّوزیب / چرا شد دل روشنت پرنهیب (فردوسی: ۷/۸۷).
هرسةلغتنامه دهخداهرسة. [ هََ رِ س َ ] (ع ص ) پرهراس و هراس نام درختی است : ارض هرسة؛ زمین درخت هراسناک . (منتهی الارب ). زمینی که هراس رویاند. (اقرب الموارد).
ناسپاس شدنلغتنامه دهخداناسپاس شدن . [ س ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کفران ورزیدن . ناشکری کردن : شنیدی که ضحاک شد ناسپاس ز دیو و ز جادو جهان پرهراس . فردوسی .و صحبت نیکان و کردار نیک را ناسپاس مشو. (منتخب قابوسنامه ص <span class="hl" dir="ltr"
سهلغتنامه دهخداسه . [ س ِ ] (عدد، ص ، اِ) ترجمه ٔ ثلاث . (آنندراج ) (ترجمان القرآن ). عدد توصیفی . (ناظم الاطباء). علامت آن [ 3 ] است . دو بعلاوه یک . (ناظم الاطباء) : میلا و منی ای فغ و استاد توأم من پیش آی و سه بوسه ده و م
پاسلغتنامه دهخداپاس . (اِ) حَرَس . حراست . نگاهبانی . نگهبانی . نگاهداری : دلیر و خردمند و هشیار باش بپاس اندرون سخت بیدار باش . فردوسی .تو کرپاس را دین یزدان شناس کشنده چهار آمد از بهر پاس . فردوسی (شاهن