پرهیزیدنلغتنامه دهخداپرهیزیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) پرهیز کردن . دور شدن . دوری کردن . دوری جستن . اجتناب . تجنب . مجانبت . تحرّز. احتراز. حَذَر کردن . تحذیر. خودداری کردن . اِتقاء. امساک . اشاحه . مَأن : بجنگ آنگهی شو که دشمن ز جنگ بپرهیزد و سست گردَدْش چنگ . <p
پرهیزیدنفرهنگ فارسی معین(پَ دَ) (مص ل .) 1 - دوری جُستن . 2 - حفظ کردن . 3 - پارسایی کردن . 4 - ترسیدن ، بیم داشتن .
پرهیزیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ] پرهیزیدن، جانب اعتدال رارعایت کردن، پرهیز کردن میانهرو بودن، ملایم شدن روزه گرفتن، گرسنگیکشیدن قانع بودن، قناعت کردن، ساختن
پرهیزگار بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ] پرهیزگار بودن، درمقابل وسوسهایستادگی کردن، دوری کردن پرهیزیدن
گرسنگی کشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات سنگی کشیدن، روزه گرفتن، دلشازنا رفتن، گرسنه بودن، پوست واستخوان بودن، رژیم گرفتن، پرهیزیدن
تجنب کردنلغتنامه دهخداتجنب کردن . [ ت َ ج َن ْ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرهیز کردن . پرهیزیدن : از این خیال محال تجنب کن . (گلستان ). و رجوع به تجنب نمودن شود.