پرورانندهلغتنامه دهخداپروراننده . [ پ َرْ وَ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) آن که پرورد. آن کس یا چیز که سبب پرورش شود. مربّی . تربیت کننده . بزرگ کننده : سیاوخش راپروراننده بودبدو نیکوئیها رساننده بود. فردوسی .<br
معلمفرهنگ مترادف و متضادآموزنده، آموزگار، اتابک، استاد، پرورشدهنده، پروراننده، دبیر، لله، مدرس، مربی، هادی ≠ دانشآموز، شاگرد
خیال پرورلغتنامه دهخداخیال پرور. [ خ َ / خیا پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) پروراننده ٔ خیال . آنکه بدنبال تخیل خود میرود. آنکه بر بال خیال میپرد. آنکه فانوس خیال های دور و دراز را روشن می کند. آنکه در ذهن پندارهای دور از واقع ترتیب میدهد.
پرورندهلغتنامه دهخداپرورنده . [ پ َرْ وَرَ دَ / دِ ] (نف ) پروردگار. پرورش دهنده . پروراننده . مربی . رب ّ. تربیت کننده . مؤدِب . معلم : تو با آفرینش بسنده نه ای مشو تیز چون پرورنده نه ای . فردوسی .ه