پرورانیدهلغتنامه دهخداپرورانیده . [ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف ) پرورده . پرورانده . پرورش یافته . تربیت کرده : ببیند یکی روی دستان سام که بد پرورانیده اندر کنام .فردوسی .
محثللغتنامه دهخدامحثل . [ م ُ ث َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احثال : صبی محثل ؛ کودک بد خورش داده شده . کودک بد پرورانیده شده . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
پروریدهلغتنامه دهخداپروریده . [ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف ) پرورده . پرورانیده . پرورش یافته . تربیت شده . تعلیم گرفته . مُرَبی . متأدّب . مرشّح .- شبان پروریده ؛ پرورده ٔ شبان : شبان پروریده ست وز گوسفند<
دستان ساملغتنامه دهخدادستان سام . [ دَ ن ِ ] (اِخ ) دستان زند. دستان پسر سام ، چه دستان لقب زال پدر رستم بوده است : تو پور گو پیلتن رستمی ز دستان سامی و از نیرمی . فردوسی .ببیند یکی روی دستان سام که بد پرورانیده اندر کنام . <p c
یکیلغتنامه دهخدایکی . [ ی َ / ی ِ ] (عدد، ص ، اِ) مزیدعلیه یک است و معنی هر دو برابر است ، فرقی ندارد مگر در بعضی محل . (آنندراج ) (غیاث ). یک از هر چیز. یک عدد. یک ، خواه در شمارش اشخاص یا اشیاء : یکی حال از گذشته دی یکی از نامده