پروزلغتنامه دهخداپروز. [ پ َرْوَ ] (اِ) جامه ٔ پوشیدنی یا گستردنی گوناگون بود چون زهی اندر کشیده . (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). پیرامن جامه های پوشیدنی و گستردنی بود. (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). جامه ٔ پوشیدنی یا گستردنی که از لونی دیگرگرد آن جامه درگیرند. سجاف . وصله ها که بر اطراف جامه
پروزفرهنگ فارسی عمید۱. سجاف جامه.۲. پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته میشود؛ حاشیه.۳. پینه؛ وصله.۴. [مجاز] نژاد؛ اصلونسب: ◻︎ بدو گفت من خویش کرسیوزم / به شاهآفریدون کشد پروزم (فردوسی: ۲/۲۰۴).
پروزفرهنگ فارسی معین(پَ وَ) (اِ.) 1 - نژاد، اصل و نسب . 2 - وصله ، پینه ، پارچة باریک حاشیه لباس . 3 - هر چیز گستردنی . 4 - سجاف جامه .
پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
داغنشئگیrushواژههای مصوب فرهنگستانحسی لذتبخش و عمیق و فوری همراه با سرخ شدن صورت که بعد از تزریق موادی نظیر هروئین و کوکائین و مورفین به وجود میآید
جوش 1rashواژههای مصوب فرهنگستانبثورات موقتی بر روی پوست که معمولاً با سرخی یا خارش همراه باشد متـ . دانه 3
بازکاربردreuse processواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه فعالیت انسان که به استفادة مجدد از دستساختهها، پیشاز ورود به بافتمان باستانشناختی، منجر شود
پروزنلغتنامه دهخداپروزن . [ پ َرْ وَ زَ] (اِ) پرویزن . پرویز. پریزن . پریز. آردبیز. غربال . || هرچیز پرسوراخ و شبکه دار : چرخ پنداری بخواهد بیختن زان همی پوشد لباس پروزن . ناصرخسرو.و رجوع به پرویزن شود.
پروزالغتنامه دهخداپروزا. [ پْرِ / پ ِ وِ ] (اِخ ) پرویزا. بندری است به ترکیه در انتهای شبه جزیره ای واقع در خلیج آرتا . سکنه ٔ آن هفت هزار تن است از این بندر دهنیات و پشم و چهارپایان و چوب صادر شود و اطلال نیکوپولیس در حوالی آن است .
پروزرپینلغتنامه دهخداپروزرپین . [ پْرُ / پ ِ رُ زِ ] (اِخ ) در اساطیر یونان نام ملکه ٔ عالم ارواح زوجه ٔ پلوتن و دختر ژوپیتر و سرس و فوری ها فرزندان او هستند.
پروزیادلغتنامه دهخداپروزیاد. (اِخ ) نام قدیم شهری است که اکنون بروسا خوانند. شهر مذکور در مملکت بی تی نیه (واقع در شمال آسیای صغیر در کنار دریای سیاه ) قرار دارد. و بقول سترابون بعهد کرزوس بنا شده است . در قرون بعد در زمان استیلای ترکهای عثمانلو در آسیای صغیر، عثمان و اورخان آنرا پایتخت خود کردن
پروزیاسلغتنامه دهخداپروزیاس . (اِخ ) ثانی پسر پروزیاس اول . پادشاه بی تی نیه از 192تا 148 ق .م . او آنی بال را به دربار خود پذیرفت و به امر رومیها بکشتن وی رضا داد لکن آنی بال خود زهر خورده و بمرد.
پروزنلغتنامه دهخداپروزن . [ پ َرْ وَ زَ] (اِ) پرویزن . پرویز. پریزن . پریز. آردبیز. غربال . || هرچیز پرسوراخ و شبکه دار : چرخ پنداری بخواهد بیختن زان همی پوشد لباس پروزن . ناصرخسرو.و رجوع به پرویزن شود.
پروزالغتنامه دهخداپروزا. [ پْرِ / پ ِ وِ ] (اِخ ) پرویزا. بندری است به ترکیه در انتهای شبه جزیره ای واقع در خلیج آرتا . سکنه ٔ آن هفت هزار تن است از این بندر دهنیات و پشم و چهارپایان و چوب صادر شود و اطلال نیکوپولیس در حوالی آن است .
پروزرپینلغتنامه دهخداپروزرپین . [ پْرُ / پ ِ رُ زِ ] (اِخ ) در اساطیر یونان نام ملکه ٔ عالم ارواح زوجه ٔ پلوتن و دختر ژوپیتر و سرس و فوری ها فرزندان او هستند.
پروزیادلغتنامه دهخداپروزیاد. (اِخ ) نام قدیم شهری است که اکنون بروسا خوانند. شهر مذکور در مملکت بی تی نیه (واقع در شمال آسیای صغیر در کنار دریای سیاه ) قرار دارد. و بقول سترابون بعهد کرزوس بنا شده است . در قرون بعد در زمان استیلای ترکهای عثمانلو در آسیای صغیر، عثمان و اورخان آنرا پایتخت خود کردن
پروزیاسلغتنامه دهخداپروزیاس . (اِخ ) ثانی پسر پروزیاس اول . پادشاه بی تی نیه از 192تا 148 ق .م . او آنی بال را به دربار خود پذیرفت و به امر رومیها بکشتن وی رضا داد لکن آنی بال خود زهر خورده و بمرد.
لاپروزلغتنامه دهخدالاپروز. [ پ ِ ] (اِخ ) ژان فرانسوا. از مشاهیر دریانوردان فرانسه . مولد به سال 1741 و وفات به سال 1788م . وی به سال 1782 مأمور اخراج انگلستان از مستعمرات و مستملکات فرانسه در
اسپروزلغتنامه دهخدااسپروز. [ اِ پ َ / پ ُ ] (اِخ ) نام کوهیست بسیار بلند و رفیع. (برهان ) (جهانگیری ). این کوه در بندهش فصل 12 بندهای 29 و 36 اسپروچ یاد شده و