پروپاگاندفرهنگ فارسی معین( ~.) [ فر. ] ( اِ.) 1 - تبلیغ برای فروش جنس . 2 - هر نوع کوشش برای انتشار و ترویج مرام و مسلکی .
روحانیتلغتنامه دهخداروحانیت . [ نی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) در تداول فارسی زبانان بمعنی روحانی و معنوی بودن است . تقدس و پاکی و پارسایی .(از ناظم الاطباء). رجوع به روحانی و روحانیة شود.- جامعه ٔ روحانیت ؛ گروه پیشوایان دینی . روحانیان اسلام .
روحانیتفرهنگ فارسی عمید۱. جنبۀ معنوی و روحانی داشتن؛ روحانی بودن.۲. تقدس؛ پاکی.۳. (اسم) [مجاز] مجموعۀ روحانیان و عالمان دینی: روحانیت شیعه.۴. (صفت نسبی) [قدیمی، مجاز] معنوی؛ روحانی.
روحانیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب م] روحانیت، روحانیون عالم، روحانی، ملا، آخوند، آقا، شیخ، سید، مفتی، خلیفه، طلبه، امام، امام جماعت، مجتهد، مرجعتقلید، مقتدا حجتالاسلام والمسلمین، آیتالله، آیتاللهالعظما، ثقةالاسلام عمامهای اولیای مسجد، خادم مسجد، خدام دوستداران اهلبیت علما، فقها، مرجعیت، خلفا عنوان مذهبی
تبلیغفرهنگ مترادف و متضاد۱. آگهی، ابلاغ، اشاعه، پروپاگاند، ترویج ۲. ابلاغ کردن، رسانیدن ۳. اشاعه دادن، ترویج کردن
غیرحقیقتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط حقیقت، تحریف، جعل، تحمیق، بدآموزی، دروغگویی، فریب، نادرستی جعل، مدارک ساختگی ◄ مدرک ماشین پروپاگاند تحریف تاریخی تخمین کمترازواقع، دست کم گرفتن، مبالغه
روابط عمومیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ط عمومی، اعلان عام، بحث آزاد اشتهار، خوشنامی، محبوبیت، معروفیت، شهرت تبلیغ، ترویج، پروپاگاند، مغزشویی، شستوشوی مغزی، تلقین، انگیزش نامۀ خوانندگان جنجال، یککلاغچهلکلاغ، هیاهو، سروصدا، جاروجنجال، غوغا، شایعه
پروپاگانداواژهنامه آزادتبلیغ، تبلیغات، رواج دادن ایده، گسترانیدن اندیشه، اندیشه ورزی، اندیشه زایی، اندیش آوری یا اندیشه آوری، نوپروری اندیشه، گسترش اندیشه، راه و روشی که به آگاهی همگانی می رسد، آگاهی رسانی گسترده، و آگاهی بگونه ای که مردم پسند باشد.