زدقلغتنامه دهخدازدق . [ زِ ] (ع مص ) لغتی است در صدق ، گویند: انا ازدق منک ؛ یعنی من اصدق و راستگوترم از تو. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
زیدکلغتنامه دهخدازیدک . [ دَ ] (اِ) غلام بچه ٔ ترک مقبول را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). همان ریدک است که کودک نابالغ باشد و در رود گذشت . زیدک غلط است که صاحب برهان گفته . (انجمن آرا) (آنندراج ). غلام امرد بود. (اوبهی ). در کلمه ٔ «رود» صاحب انجمن آرا می گوید: «ریدک » اصلش «رودک » یعنی فر
یزدکلغتنامه دهخدایزدک . [ ] (اِخ ) ابن شهریار الناخداه الرامهرمزی . او راست : کتاب عجائب الهند، و آن در سال 1886 م . در لیدن به مطبعه ٔ بریل به طبع رسیده است . (یادداشت مؤلف ) (از معجم المطبوعات مصر).
تردکلغتنامه دهخداتردک . [ ت َ دَ ] (اِ) کرم گندم خوار را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). و به این معنی با زای فارسی هم آمده است . (برهان ). رجوع به تژدک شود. بعضی ببای عجمی و زای منقوطه گفته اند. (فرهنگ رشیدی ). رجوع به پزدک و تزدک
تژدکلغتنامه دهخداتژدک . [ ت َ دَ ](اِ) کرم گندم خوار باشد. (فرهنگ جهانگیری ). کرم گندم ضایع کن را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کرم گندم خوار لیکن به رای مهمله گذشت . (فرهنگ رشیدی ). کرم گندمخوارک و قیل بازای تازی (شرفنامه ٔ منیری ). شپشک گندم .(ناظم الاطباء). و رجوع به ترک و پزدک و تژدک شود.<b