شاهینیلغتنامه دهخداشاهینی . (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج . دارای 1430 تن سکنه .آب آن از رودخانه و چشمه . محصول آن غلات ، لبنیات ، توتون و تنباکو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
شاهینیلغتنامه دهخداشاهینی . (اِخ ) دهی از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . دارای 280 تن سکنه . آب آن ازچاه و فاضل آب سراب نیلوفر. محصول آن غلات ، حبوبات دیمی و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
شاهینیلغتنامه دهخداشاهینی . (اِخ ) دهی از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. دارای 332 تن سکنه . آب آن از سراب شاهین . محصول آن غلات ، حبوبات ، صیفی و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
شاهینیلغتنامه دهخداشاهینی . (اِخ ) نام ابوحفص عمربن احمدبن محمدبن حسن بن شاهین الفارسی الشاهینی السمرقندی . در سمرقند بدنیا آمد و در همانجا بسال 454 هَ . ق . درگذشته است و عده ای نیز از او روایت کرده اند. (لباب الانساب ج 2 ص <s
بساهنگلغتنامه دهخدابساهنگ . [ ب َ هََ ] (اِ) آهن پارچه بافی برای سفت کردن آن . (شعوری ج 1 ورق 173). رجوع به پساهنگ شود.
چنداوللغتنامه دهخداچنداول . [ چ َ وُ ] (ترکی ، اِ) مأخوذ از ترکی گروه و جماعتی را گویند که از لشکر براه روند و فرودآیند. (از برهان ). فوجی راگویند که برای حفاظت لشکر از پس لشکر می آید، بخلاف هراول . (از آنندراج ) (از غیاث ) (از ناظم الاطباء). پساهنگ . (ناظم الاطباء). || ساقه ٔ فوج . (از آنندرا
چارمیخ شدنلغتنامه دهخداچارمیخ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چهارمیخ شدن . تعذیب و شکنجه شدن . نوعی از تعذیب مجرمان که دراز بر زمین انداخته به چهارمیخ دست و پا بندند. (آنندراج ) (غیاث ) : درسم رخشت که زمین راست بیخ خصم توچون نعل شده چارمیخ . نظامی
نعللغتنامه دهخدانعل . [ ن َ ] (ع اِ) پساهنگ و بشک و آهنی که برکف سم ستور میخ کنند تا سوده نگردد. (ناظم الاطباء).آنچه بدان سم ستور را از سودگی نگاه دارند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء) : ز آواز گردان بتوفید کوه زمین شد ز نعل ستوران ستوه .