آبستنیلغتنامه دهخداآبستنی . [ ب ِ ت َ ] (حامص ) حَبَل . (دهار). حمل . باروری . بار : ترا پنج ماهست از آبستنی از این نامور بچه ٔ رستنی . فردوسی .زآبستنی تهی نشوی هرگزهرچند روزروز همی زایی . ناصرخسرو.-
آبستنیفرهنگ فارسی عمید۱. آبستن بودن.۲. (اسم) حالت زن یا حیوان ماده از هنگام گرفتن نطفه تا موقع زاییدن؛ بارداری.
آبستنیconceptionواژههای مصوب فرهنگستانآغاز بارداری با لانهگزینی (implantation) تخم لقاحیافته (blastocyst) در زهدان